اخباراخبار ايران

روایت دردناک و تکان‌دهنده،شلاق رویا حشمتی توسط حکومت تهران

روایت دردناک و تکان‌دهنده، اما مقاوم و شجاعانه «رویا حشمتی» از شلاق زدنش بابت عدم رعایت حجاب اجباری، واکنش‌های گسترده‌ای را به‌دنبال داشته است.

رویا حشمتی چنین روایت می کند: «مردک شروع کرد به زدن شانه‌هام، کتفم، پشتم، باسنم، رانم، ساق پام. باز از نو تعداد ضربه‌ها رو نشمردم. زیر لب می‌خوندم به‌نام زن به‌نام زندگی، دریده شد لباس بردگی، شب سیاه ما سحر شود تمام تازیانه‌ها تبر شود.»

این بخشی از روایت «رویا حشمتی»، فعال مدنی و مخالف حجاب اجباری است که روز ۱۳دی‌۱۴۰۲ در شعبه اول اجرای احکام تهران، حکم ۷۴ ضربه شلاق علیه او اجرا شده است؛ روایتی مملو از درد که با مقاومت خانم حشمتی، دل هر خواننده‌ای را به درد می‌آورد.

در جای‌جای روایت رویا حشمتی، رد پای مقاومت او برای سر نکردن حجاب اجباری و اصرار، تهدید و حتی التماس مامورانی که آنجا بودند تا او را شلاق بزنند، دیده می‌شود. حتی دو زنی که در زمان اجرای حکم هم حضور داشتند، چند بار روسری را بدون رضایت‌اش روی سر او می‌کشند.

رویا حشمتی در این یادداشت کوتاه، هم‌زمان شهادت داده که در طبقه زیر همکف ساختمان شعبه یک اجرای احکام، چند جوان را دیده که بابت نوشیدن مشروبات الکلی آنجا بودند تا شلاق بخورند.

او از اجرای این حکم در پستوهای یک ساختمان اداری خبر داده و از دم‌ودستگاه شکنجه‌ای قرون وسطایی که او را در آنجا شلاق زدند و نوشته است: «در آهنی رو باز کردند. دیوارهای اتاق سیمانی بود. یک تخت ته اتاقک بود که جای دستبند و پابند آهنی دو طرف تخت بود. یک وسیله‌ آهنی شبیه پایه‌ بوم نقاشی کمی این طرف‌تر بود. یه اتاق شکنجه‌ قرون وسطایی بود.»

«در پهلوی اتاقی که رییس اجرای احکام نشسته بود، اتاقی بود که در آن تختی گذاشته بودند شبیه تخت‌های اورژانس. من روی تخت دراز کشیدم و خود رییس اجرای احکام آمد و سربازی که حکم را اجرا می‌کرد ایستاد و رییس اجرای احکام مدام می‌گفت آرام بزن. سرباز هم گفت آقا این شلاق اصلا باید بلند شود یا نه؟ ۷۴ ضربه زدند. طبیعی است که دردی نداشت، چون اصرار داشتند که فقط اجرا شود. من هم شلاق را خوردم و پاشدم آمدم. کلا در شلاق تعزیری سیستم آن همین است. فقط شلاق حدی است که طوری می‌زنند تا طرف دردش بیاید. در شلاق تعزیری حتی سرپا هم می‌زنند و می‌گویند خودت بشمار.»

یک وکیل حقوق‌بشری که بابت دفاع از موکلانش خود مدتی را در زندان تبریز به سر برده، درباره اجرای حکم شلاق یکی از هم‌بندی‌های خود چنین روایت کرده است: «یکی از هم بندی‌هایم ظاهرا از قبل یک حکم شلاق داشت که اجرا نشده بود. وقتی مسوولان زندان برای سرکشی آمدند، این جوان اعتراض کرد و او را بردند مجازات شلاق قبلی‌اش را اجرا کردند. جوان ورزشکار و تنومندی بود، به‌حدی محکم او را شلاق زده بودند که نمی‌توانست تکان بخورد. آن‌قدر حالش بد بود که ما اعتراض کردیم و سرانجام او را بردند بیمارستان.»

او همچنین می‌گوید: «در بیمارستان گفته بودند اگر نمی‌آوردید، می‌مرد. آن‌قدر از پشت او را شلاق زده بودند، خون در رگ‌هایش لخته شده بود.»

 

 

 

موضوعات ذات صلة

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا