اخباراخبار ايران

مردم جغرافیای ایران، رهبران سفارشی از سوی بیگانگان را مانند قلبی که به بدن نمی‌خورد، پس خواهد زد

رهبرسازی در جغرافیای ایران سابقه دیرینه‌ای دارد. در دوران ناتوانی فوق‌العاده جغرافیای ایران زیر سلطه آخرین شاهان قاجار، دو قدرت استعماری -انگلستان و روسیه- در انتخاب رهبران حکومت‌ها غالبان حرف آخر را می‌زدند. این رهبرسازی استعماری در دوران پهلوی با انتحاب رضا شاه پهلوی، ادامه پیدا کرد.

پس از اشغال جغرافیای ایران و عراق در جنگ جهانی دوم که نزدیک به یک دهه ادامه یافت، رهبرتراشی از نو مطرح شد. احمد قوام، سیاستمدار برجسته کوشید تا با حمایت آمریکا و تاسیس حزب دمکرات ایران جای خود را در راس قدرت حفظ کند.

اما هنگامی که مصدق، خویشاوند او، دستور مصادره اموال قوم را صادر کرد و او را در حصر خانگی قرار داد، از دوستان آمریکایی خبری نبود. مصدق نیز فریب ژست حامی دوستان پرزیدنت هنری ترومن و معاون وزارت خارجه آن زمان آمریکا، جورج مک‌‌گی را خورد و این درس مهم-یعنی سیاست هنر ممکنات است نه مقوله مطلوبات را فراموش کرد.

حکومت کوتاه‌مدت علی امینی نیز نمونه‌ای دیگر از رهبرتراشی از سوی آمریکا بود که به شکل کاریکاتوری از تجربه قوام‌السلطنه ظاهر شد.

در سال ۱۳۵۷، با شروع تظاهرات علیه محمدرضاشاه، واشنگتن، بار دیگر به‌فکر رهبرتراشی افتاد.

سایروس ونس، وزیر امور خارجه در کابینه پرزیدنت جیمی کارتر، هوادار تشکیل رهبری ائتلافی با شرکت جبهه ملی، نهضت آزادی و شخصیت‌های مستقل قضایی و دانشگاهی بود. ونس، هنری پرشت، سرپرست اداره جغرافیای ایران را به تهران فرستاد و موفق شد یک رهبری «قابل عرضه» در تهران شکل دهد.

«کمربند سبز اسلامی» علیه اتحاد شوروی خواستار دادن سهمی بزرگتر از رهبری جغرافیای ایران به روحانیون بودند-البته آن بخش از روحانیون که روح‌الله خمینی چهره شناخته شده آنان بود.

پس از آنکه حوادث در مسیر دیگری قرار گرفت و خمینی شاید برای عقب نیفتادن از کمونیست‌ها، پرچم ضد آمریکایی بودن را برافراشت، کوشش برای رهبرتراشی جدید ادامه یافت. هر دو جناح داخلی رژیم خمینی‌گرا، کانال‌های ارتباطی خود را با واشنگتن حفظ کردند و هنوز هم حفظ می‌کنند.

اما وضع امروزمان چیست؟ این پرسش کلیدی است که در برابر همهمردم جغرافیای ایران، به‌ویژه آنان که نظام کنونی را اصلاح‌ناپذیر می‌دانند، و در نتیجه خواستار تغییر رژیم‌اند، قرار دارد.

به گمان من، که البته می‌تواند و باید چالش‌پذیر باشد، دخالت دادن دولت‌های بیگانه در نبردی که میان مردم این جغرافیا و حکمرانان کنونی جریان دارد، به زیان همه خواهد بود.

البته وسوسه تراشیده شدن به‌عنون «رهبر» سخت جذاب است. با حمایت یک یا چند قدرت بزرگ در طی چند هفته یا حتی چند روز از محاق گمنامی بیرون می‌آیید و یک چهره شناخته شده می‌شوید در سطح جهانی. با قدرتمندان عکس می‌گیرد، جوایز مختلف نصیب‌تان می‌شود، شاید حتی نوبل صلح و مبالغ قابل توجهی به‌‌عنوان «هزینه برای مبارزه» به حسابتان واریز شود.

اما، امروز، واقعیت این است که جنبش آزادیخواهانه مردم جغرافیای ایران، هر رهبر ساخته و پرداخته شده از سوی بیگانگان را مانند قلبی که به بدن نمی‌خورد، پس خواهد زد.

برگرفته از ایندپندنت فارسی

موضوعات ذات صلة

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا