اخباراخبار ايرانمقالات

ایستادگی در برابر اعدام

دوستی تعریف می کرد که در جریان انقلاب ۵۷،   این «بزرگان» بودند  که در صف اول اعتراضات حرکت می کردند تا دست نیروهای نظامی بر ماشه بلرزد،. ریش سفیدان، بازاریان  و آنانکه در منطقه و محل خود جایگاه و حرمتی داشتند. نمی دانم این روایت از منظر تاریخی چقدر درست است. اما فارغ از این نکته، حقیقتی در این نقل قول نهفته است: آنکه می تواند جلوی سیل خشونت ها را بگیرد همان «بزرگان» هستند.

دستگاه سرکوب باکی ندارد به یک جوان و نوجوان -که بی صداست- شلیک کند.  و البته حکومت تعمد دارد که بر زخمی که بر بدن این جامعه وارد آمده است دست بگذارد و دل ها را داغ کند.  والبته خوب می داند خشم ناشی از این خشونت و تحقیر مستمر دولتی  اگر در خیابان به شکل مسالمت آمیز ظاهر نشود، خواهی نخواهی به شکل های دیگر ظاهر می شود.  این داغ کردن دل ها و بدن ها بی پاسخ نخواهد ماند.  این «بی پاسخ نماندن» توصیف است، گفتن از امر «لاجرم» است.   آب بر روی آتش لاجرم  به جوش می آید و این به جوش آمدن با انذار و توصیه متوقف نمی شود. با سکوت نیز.  نتیجه این روند شکل گیری دامینوی خشونت است.

این دامینوی خشونت، غیر از تبعات و هزینه های انسانی آن، به ضرر این جنبش است. آن را از مسیرش خارج می سازد.  بحث من از منظر «اخلاق» نیست. از منظر سیاسی است. خشونت زمین بازی کسانی است که دست بالا را در آن دارند. و برای معترضان و جوانان نتیجه ای جز قربانیان بیشتر نخواهد داشت.

نشانه های این روند وجود دارد. دیروز دو خبر آمد که هر دو در سایه رخدادهای سریع این روزها  گم شدند. یک خبر  ربوده شدن و قتل امام جمعه اهل سنت خاش بود. و خبر دیگر  دستگیری تیمی که قصد ترور داشتند. هر دو خبر مهم هستند.  نشانه هایی هستند از روندی که ممکن است جدی شود.

متاسفانه در سلسله مراتب قدرت این جوانان و نوجوانان بی صدا هستند. محذوف هستند.  حتی به خیابان آمدن آنها نتیجه این محذوف بودن و تحقیر شده گی است.    والبته در ایستادن در پای مطالبات خود و پیگیری آنها جدی هستند. به دنیا آمده اند تا حق خود را بازیابند.

در این فضا چگونه می توان جلوی این دمینوی خشونت را گرفت؟ یک راه وسعت دادن این جنبش است و پیوستن همه آنانی که امروز در حاشیه نظاره گر هستند. اما در غیاب آن تحرک اجتماعی گسترده، الگوی دیگر همانی است که در نقل قول ابتدای متن آوردم.   آنانی که می دانند از جایگاه اجتماعی برخوردار هستند در صف اول بایستند: از استاد دانشگاه تا تحلیلگر سیاسی تا کنشگر ان مطرح سیاسی داخل کشور تا سلیبریتی ها. آنان باید در صف اول  اعتراضات سپر این جوانان شوند.  قدرت دستگاه سرکوب  در برابر آنانی که از جایگاه اجتماعی برخوردار هستند کند است.  آنان هستند که می توانند کمپین موثر ضد اعدام به راه بیندازند و آن را متوقف کنند.

و از قضا بخش قابل توجهی از آنان-  کسانی که در جامعه به عنوان گروه های مرجع شناخته می شوند و از جایگاه و مکانت اجتماعی برخوردار هستند- بارها از ضرورت خشونت پرهیزی هم گفته اند. امروز همه آنها به خوبی می بییند که این حکومت است که تمام همت خود را کرده است  تا این جنبش را به میدان خشونت بکشاند. به خوبی می بینند که چگونه حکومت  جوانی را در فاصله چند روز «محاکمه» و اعدام می کند تا معترضان را مرعوب خود سازد یا -در غیاب امکان اعتراض مسالمت آمیز- آنان را به خشونت کور هدایت کند تا باز بیشتر سرکوب کند و داغ کند.  آنها که می بییند و سکوت می کنند باید به خاطر بسپارند تا مبادا در فردای این روز ها از «عدم خشونت» و گاندی و ماندلا بگویند.  خلاصه کنم:

آنانی که در داخل کشور هستند و از جایگاه اجتماعی یا سیاسی برخوردار هستند

آنانی که از کنش سیاسی خشونت ورزانه گفته اند

آنانی که روزی رای مردم را گرفته اند

آنانی که این مردم روزی در کنار آنها ایستادند از سلیبریتی تا سیاسی

همه آنها می توانند سپر این جوانان شوند و به آنانکه چوبه دار برپا کرده اند یک جمله را به صراحت بگویند: «پیش از این جوانان  من را اعدام کنید».

نویسنده عقیل دغاقله –  منبع ریزوم

موضوعات ذات صلة

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا