نقش رئیسجمهور در ساختار نظام مبتنی به ولایت فقیه
با نگاهی به سرنوشت رئیسجمهورهای قبلی این نظام میتوان دریافت که اولین رئیسجمهور«سید ابوالحسن بنیصدر» است که توسط خمینی و مجلسش عزل شد، دومین رئیسجمهور« محمدعلی رجایی» همان ماه اول در انفجاری کشته شد. سومین رئیسجمهور در رژیم ایران «علی خامنهای» است که اکنون بهعنوان ولیفقیه برمسند قدرت نشسته است. چهارمین رئیسجمهور، «اکبر هاشمی رفسنجانی» است که در استخر فرح از صحنه قدرت حذف شد. پنجمین رئیسجمهور، «محمد خاتمی» ممنوعالتصویر، و از عرصه حکومت و دولت کنار گذاشتهشده است و بهعنوان سوپاپ اطمینان نظام است و هر جا نیاز است اصلاحطلبان نیز وارد عرصه شوند خاتمی به طرفدار نظام به عرصه سیاست میآید. ششمین رئیسجمهور«محمود احمدینژاد»که خامنهای در مورد او گفته است «نظر من به نظر احمدینژاد نزدیکتر است» اما در این دوره رد صلاحیت شده است و سیرک انتخابات را داغکرده و بگم بگم راه انداخته است. هفتمین رئیسجمهوری «حسن روحانی » است که با کلید آمد اما پشت تمام درهای بسته و باز ماند.
در واقع در نظامی که ولایت فقیه اختیارات مطلقه دارد، سمت ریاست جمهوری که به رای مستقیم مردم انتخاب می شود، منصبی فرمایشی است که شورای نگهبان که همان نظرات رهبری را منتقل می کند آن را تایید کرده است.
قدرت ولایت فقیه در ایران توسط خمینی در قانون گنجانده شد و طی نامه ای توبیخآمیز در تاریخ ۱۶دی۶۶ به علی خامنهای اختیارات مطلقهٔ ولایت فقیه را مطرح کرد. او نوشت: «حکومت که شعبهای از ولایت مطلق رسولالله است، یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است».
با در نظر گرفتن چنین اختیاراتی برای ولیفقیه، میتوان گفت که انتخابات و منصب ریاستجمهوری در ایران یک فرم و نمایش بیمحتوا بیش نیست؛ زیرا انتخابات و بهخصوص انتخابات ریاست جمهوری، مربوط به نظامهای دمکراتیک است؛ نظامهایی که در آن رأی جمهور مردم، رئیس کشور را انتخاب میکند، نه ارادهٔ یک دیکتاتور که خود را بهتنهایی برتر از تمام مردم میداند. بهدلیل این پارادوکس، انتخابات ریاستجمهوری و نتایج آن در ایران همیشه موضوعی مورد نقاش بوده و ولیفقیه و نهادهای وابسته به او در فرآیند آن دخالت کرده و نقش تعیینکننده ایفا کردهاند. بگذریم از اینکه باید ولیفقیه، رئیسجمهور منتخب را «تنفیذ» نماید و بدون تنفیذ او رئیسجمهور مشروعیتی ندارد.