اخباراخبار اهواز

زبان‌های نا پارسی در ایران؛ از سروری تا بردگی

 با اطمینان خاطر می‌توان سال 1304 را نقطه عطف ایرانیان دانست چراکه اقوام مختلفی( کرد ، عرب ، بلوچ، و ترک و لر و…) از باستان تا حاکمیت قاجار با پرچم مستقل و داشتن حق تعیین تکلیف بر سرنوشت خویش، زیر لوای حکومت قاجار به سر می‌بردند، از این سال به بعد، رضاشاه پهلوی به دلیل تمامیت‌خواهی خویش عزم نمود تا سیستم حکمرانی( سیستم فدرالی و چند کشوری-قومیتی) ایران را از بین ببرد با تضعیف  اقوام ایرانی و از بین رفتن حق تعیین سرنوشت این ملل ایرانی بر امور خود ، ثروت‌های آن‌ها نیز به غارت و یغما رفت حتی جمهوری اسلامی وارث خاندان پهلوی ‌برای دستیابی به این ثروت‌ها را  تا مرز نابودی این اقوام پیش برده‌است  تا جایی که باسیاست‌های کوچ اجباری و سرکوب شدید وزندانی کردن آزادی خواهان‌ اقوام ایرانی؛ عدم آموزش وترویج زبان مادری اقوام ایرانی  تا مرز نابودی کامل این ملل کمربسته است، یوسف عزیز بنی طرف، نویسنده و مترجم عرب اهوازی در مقاله زیر به این مقوله پرداخته است.

یوسف عزیزی بنی طرف در مقاله اش نوشته است که سال ۱۳۰۴ش نقطه عطفی در زندگی خلق هایی است که تا آن زمان زیر لوای دولت قاجار به سر می بردند. از آن سال به بعد، رضا شاه پهلوی عزم کرد تا سیستم چند كشورى – چند ملیتی ممالک محروسه را منهدم کند. این نظام دیر سال در اصل نوزدهم قانون اساسی و در اصل نودم متمم این قانون درج و ثبت شده است.

پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹سردار سپه بیانیه کودتاگران را خواند که در آن بر انحلال نظام چند مملکتی تاکید می کرد وایران را چنین تعریف می نمود:« یک ملت، یک زبان و یک کشور». او و همفکران ناسیونالیست اش، نظامی را منحل کردند که از دوره صفویه به مدت ششصد سال درامپراتوری های صفوی، افشار، زندی و قاجاری کارکرد داشت؛ نظامی استبدادی اما نا متمرکز. این سیستم، نوعی نظام فدرال سنتی یا شبه کنفدرال بود و در دوره قاجار ۱۷۸۹-۱۹۲۵ شش مملکت را در بر می گرفت: مملکت عربستان، مملکت لرستان، مملکت کردستان، مملکت آذربایجان، مملکت گیلان و مملکت خراسان. البته مملکت عربستان تا سال ۱۸۴۷ مستقل بود، اما در این سال، پس از امضای معاهده ارض روم – بین دولت های قاجار و عثمانی و انگلیس و روسیه – به صورت شبه کنفدرال به ممالک محروسه قاجار پیوست. در آن زمان، جابر بن مرداو پدر شیخ خزعل، سلطان عربستان بود ومحمد شاه، پادشاه دولت قاجار. ممالک محروسه شامل چندین بیگلر بیگی و ایالت و ولایت هم بود، نظیر اصفهان، کرمان و فارس.

این مملکت ها ازنوعی خود مختاری برخوردار بودند که در آن فرهنگ و زبان ملی خویش را به کار می گرفتند. باید تاکید کنم که هر یک از این ‘مملکت’ ها، ولایت یا ایالت یا استان به شمار نمی رفتند بلکه رضا شاه و مشاوران سیاسی و فرهنگی اش، آنها را به استان بدل کردند تا خلق های آنها را تحقیر کنند. افزون بر آن، کینه تند رضا شاه باعث تغییر نام مملکت عربستان به استان خوزستان شد که البته به رغم گذشت نود واندی سال هنوز مورد قبول اغلب لایه های جامعه عرب نیست. عمق این عرب ستیزی را وقتی درک می کنیم که می بینیم پهلوی اول فقط نام عربستان را تغییر داد و نام های بلوچستان، کردستان، لرستان، گیلان و آذربایجان را ابقا کرد که هر یک دال بر ملیتی است که در آن مناطق زندگی می کنند.

زبان کردی و فارسی در میان خاندان اردلان و دستگاه فرمانروایی مملکت کردستان، و زبان ترکی و فارسی در میان حاکمان مملکت آذربایجان رواج داشت. در مملکت عربستان زبان رسمی زبان عربی بود که از هنگام تاسیس مملکت مستقل عربستان – به پایتختی حویزه – در سال ۱۴۴۰م تا سقوط امیر خزعل در سال ۱۹۲۵م رواج داشت.

هم اکنون در ادبیات سیاسی و رسانه ای انگلیسی به هر یک از مناطق چهارگانه تشکیل دهنده بریتانیا، کشور(Country) گفته می شود؛ نظیر کشور اسکاتلند، کشور ویلز، کشور انگلستان وکشور ایرلند شمالی و به ساکنان هر یک از آنها ملت (Nation) گفته می شود، نظیر ملت اسکات، ملت ویلز، ملت انگلیس و ملت ایرلند شمالی. والبته این مانع نمی شود تا در محافل بین المللی از کشور یا ملت بریتانیا سخن گفته شود. تا سه دهه پیش، زبان و فرهنگ سه کشور از چهار کشور تشکیل دهنده بریتانیا – همانند کشورهای غیرفارس در ایران – برده زبان چیره بود اما پس از مبارزات طولانی، هم اکنون دارای پارلمان ها و دولت های خاص خود هستند و از نوعی خود مختاری برخوردارند. 

زبان های غیر فارسی در دوران پهلوی

رضا شاه با نقض قانون اساسی مشروطه، نظام سیاسی ممالک محروسه را برانداخت اما این نام تا یک دهه بعد از پادشاهی اش، بر روی تمبرها و برخی از اسناد دولتی درج می شد. او با سرنگونی حاکمان این مملکت ها و کشتن برخی از آنان، ملل غیر فارس را از حاکمیت سیاسی و اقتصادی سابقشان محروم و زبان و فرهنگ آنها را ممنوع کرد و از آن خطرناک تر برای تفریس آنان کوشید.

زبان فارسی گرچه در قانون اساسی مشروطه، رسمی نبود اما با اقدامات دستگاه اداری پهلوی عملا تنها زبان رسمی کشور شد و نشر کتب و مطبوعات به زبان ملیت ها و در مناطق آنها ممنوع گردید. دوره کوتاه حاکمیت خودمختاری آذربایجان و جمهوری مهاباد در دهه بیست شمسی یک استثنا بود. 

پس از اشغال نظامی مملکت عربستان و سقوط محمره (خرمشهر) در آوریل ۱۹۲۵ نیروهای ارتش پهلوی با کشتن ۲۴۰ تن از مردم عرب در اوت همان سال (مرداد ۱۳۰۴ طبق گفته کتاب گزیده اسناد خلیج فارس) کشتار علیه عرب های این شهر را کلید زدند که به مرتبه جنایت علیه بشریت می رسد. نخستین اقدام حاکم نظامی استان جدید التاسیس خوزستان، ممنوع کردن تدریس به زبان عربی در مدارس بود. مدارس عربی در محمره و دو مدرسه چاسبیه و خزعلیه را در اهواز بستند. در این مدارس افزون بر مواد علمی، زبان های عربی، انگلیسی و گاه فارسی تدریس می شد. آنان به جای مدرسه چاسبیه، دبیرستان شاپور را ایجاد کردند که هنوز هم باقی است که تدریس در آن – همچون همه مدارس – فقط به زبان فارسی است. از آن پس، نه تنها زبان و ادب عربی بلکه زبان و ادب کردی، ترکی آذری، بلوچی و ترکمنی نیز ممنوع و به حاشیه رانده شد. شعرو فولکلور غیر فارسی پناهی نداشت جز قلب گرم مادران و گوشه پستوها و خانه ها تا از دید اغیار و عسس به دور باشد و محفوظ بماند.

انقلاب و فرآیند گسستگی زنجیرهای زبانی

انقلاب بهمن پنجاه وهفت ضربه ای موثر به گفتمان ناسیونالیسم پارسی وارد کرد اما نتوانست ریشه اش را از بن برکند و گفتمان اسلامی – فرآورده آن انقلاب- مجبور شد از برخی مفاهیم و تزهای ناسیونالیسم پارسی، به ویژه در ضدیت با ملیت ها، بهره گیرد. انقلاب – البته – برای پیکر پایمال شده ملل نا پارس اکسیژن نجات بود تا خودرا از زیر آوار آن ناسیونالیسم بیرون کشند اما دیری نپایید که اسلامگرایان ملیت مسلط بار دیگر این ملل را به حاشیه راندند و رهبران و فعالان آنها را یا کشتند یا به تبعید راندند و جنبش های خواستار برابری و توسعه زبانی و فرهنگی و اقتصادی این ملل را قلع و قمع کردند.

نظام جمهوری اسلامی، خواسته خودمختاری خلق ها در اوایل انقلاب را تا حد اصل ۱۹ قانون اساسی تنزل داد که اندکی از حقوق زبانی را در بر می گرفت که این هم تاکنون اجرا نشده است. 

جنبش ناپارسیان – اما – به رغم جاری شدن جویبارهای خون در کردستان، عربستان، بلوچستان، ترکمن صحرا وآذربایجان خاموش نشد. در واقع پتانسیل رهایی نهفته ی انقلاب بزرگتر از آن بود که بورژوازی عقب مانده سنتی و مذهبی حاکم بتواند کاملا خفه اش کند. 

پس از پایان جنگ، نخبگان این ملیت ها توانستند از تضادهای جناح های درون حاکمیت دینی بهره گیرند تا جنبش هویت خواهی خودرا دوباره شکل دهند. این امر از دوره ریاست جمهوری خاتمی به بعد مشهودتر است. از جمله این کوشش ها: تشکیل گروه های مدنی و فرهنگی، چاپ و پخش نشریه های عام و دانشجویی، نشر کتاب به زبان های غیر فارسی، تشکیل مجموعه های غیر رسمی شعر و قصه و رمان، و برگزاری کلاس های آموزش زبان مادری و دیگر فعالیت های ادبی و فرهنگی و مدنی. این فعالیت ها به رغم کمبود امکانات و بازداشت ها و فشارهای حاکمیت توتالیتر همچنان ادامه دارد. از سوی دیگر، انقلاب دیجیتال، قدرت این حاکمیت را در نابودی این فعالیت ها محدود کرده است. کتابی که توسط اداره های سانسور وزارت ارشاد ممنوع می شود به صورت پی دی اف، سر از فضای مجازی سر در می آورد و در تیراژهای بالا توزیع و خوانده می شود. از رمان ممنوع ‘بچه های محله ما’ی نجیب محفوظ گرفته تا رمان ممنوع ‘نان پاپتی’ محمد شکری در جامعه عرب اهوازی. یقین دارم که 

چند ماه پیش خبرگزاری ایسنا به نقل از یکی از مسوولان وزارت ارشاد خبر داد که از کتاب های منتشر شده در سال گذشته در آذربایجان، ۲۰ در صد به زبان ترکی و در کردستان، ۲۵ درصد به زبان کردی و بقیه به زبان فارسی بوده است. ایشان درباره نسبت کتاب های عربی در عربستان اهواز آماری نداده است ولی آمارهای غیر رسمی که از اداره کل ارشاد اهواز به دستم می رسد گویای آن است که نسبت کتاب های عربی به حدود ۳۰ درصد می رسد. و البته در صورت شرایط برابر، این نسبت به سود زبان های این ملیت ها معکوس خواهد شد. کوشش های یادشده نشان می دهد که غلبه تمامیت خواهان قادر به درهم شکستن روحیه ملل غیر فارس نشده و مبارزه برای جلوگیری از فرسایش زبان های ناپارسی ادامه یافته است و امید می رود تا شکستن زنجیرهای بردگی زبانی، فرهنگی ادامه یابد تا درآینده گواه برابری زبانی و فرهنگی و توسعه متوازن در میان ملیت های ایران باشيم. 

موضوعات ذات صلة

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا