ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، با اعلام اینکه نیروی بازدارنده خود را به حالت آماده باش کامل قرار می دهد، همه ستادهای فرماندهی ارتش ها را مجبور کرد تا فرضیه های خود را که اغلب به ارث برده از دوران جنگ سرد هستند ، به روز کنند. قطعیت نابودی متقابل – که مخفف آن در انگلیسی MAD به معنای «دیوانه» است – دیگر برای رد احتمال حملات هسته ای تاکتیکی، کافی نیست. حملاتی که اگرچه ادعا می شود محدود است، اما خطر درگیری غیرقابل کنترلی را به همراه دارد.
لحن پاسخ – خشک، و حتی خشمناک – توجه همه را برانگیخت. « داستان تعریف نکنید ! شما هر چه میخواهید بگویید، اما این ایده که ما تجهیزات تهاجمی، هواپیما و تانک [به اوکراین] بفرستیم… را فقط میتوان جنگ جهانی سوم نامید»(۱). در ۱۱ مارس ۲۰۲۲، آقای جوزف بایدن با رد صریح پیشنهادات نمایندگان پارلمان و کارشناسان که خواستار دخالت مستقیم ایالات متحده در درگیری بودند، به بحث رویاروئی متعارف مستقیم بین واشنگتن و مسکو خاتمه داد. در عین حال، رئیسجمهور آمریکا تأکید کرد که اگر حمله روسیه تا قلمرو یکی از اعضای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) گسترش یابد، احتمال دست یازی به راه حل های نهائی را در نظر میگیرد.
بدین ترتیب تمایزی بین فضای حفاظت شده ناتو و قلمرو اوکراین که در یک طبقهبندی ژئواستراتژیک خاص قرار دارد، ایجاد شد. به گفته واشنگتن، این امر مستلزم درک دقیق توازن قوا بین بازیگران حاضر در میدان، بررسی میزان مشارکت عملیاتی حامیان اعلام شده اوکراین (به ویژه در مورد ماهیت انتقال تسلیحات به نفع کیف) و بالاتر از همه ضرورت ارزیابی دائمی حدود خواست ها و اراده روسیه است. هدف نهایی می باید، ایجاد یک درب خروج برای درگیری از طریق مذاکره باشدکه هم روس ها و هم اوکراینی ها بتوانند با سر بلندی از آن خارج شوند.
برخی این احتیاط آمریکایی ها را با اشاره به سخنان آقای ولادیمیر پوتین در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ توضیح می دهند: «مهم نیست که چه کسی بخواهد در مسیر ما قرار بگیرد یا (…) برای کشور و مردم ما تهدید ایجاد کند، آنها باید بدانند که روسیه فورا پاسخ خواهد داد و عواقب آن چنان خواهد بود که در تمام تاریخ خود مشابه آنرا ندیده اید». این کلمات همراه با افزایش سطح آماده باش نیروهای هسته ای روسیه («رژیم ویژه خدمات جنگی»)، را میتوان نوعی تهدید تلقی کرد. و بدین ترتیب واکنش رئیس جمهور ایالات متحده را نوعی عقب نشینی ارزیابی کرد. از همان ۲۷ ژانویه، در نیویورک تایمز، برت استفنز، مقاله نویس نومحافظه کار، که خواستار احیای مفهوم «جهان آزاد» شد، هشدار داده بود: « موفقیت متجاوز در نهایت به تسلیم روانی قربانی اش بستگی دارد»(۲).
در واقع می توان از خود سوال کرد که آیا میزان هماهنگی و عملیاتی متجاوز نیست که سطح «قابل قبول» تجاوزگری را از جانب کسانی تعیین می کند که با کمک متحدان تلاش می کنند از تمامیت مرزها و موجودیت ملی خود دفاع کنند. اما این اظهارنظر میتواند در مورد سایر بحرانهای بینالمللی گذشته نیز کاملاً صدق کند، مثلاً مورد حمله عراق به کویت در سال ۱۹۹۰. مشکل این است که سی سال بعد، سرزمین مورد حمله، اوکراین است، با ابعادی غیرقابل مقایسه. و اینکه متجاوز، روسیه، استدلال های راهبردی ای با ماهیتی متفاوت نسبت به صدام حسین دارد.
برای درک مخاطرات روابط کنونی کاخ سفید و کرملین و همچنین ناراحتی آقای بایدن از حداکثر گرایی برخی از هموطنان یا متحدانش، شاید بهتر باشد به بیانیه ای دیگر، کمی قدیمی تر، مراجعه کنیم. وزیر امور خارجه روسیه، آقای سرگئی لاوروف، در سال ۲۰۱۸ تأیید کرد که دکترین هسته ای روسیه « به وضوح امکان استفاده از سلاح های هسته ای را به دو سناریو دفاعی محدود می کند: در پاسخ به تجاوز به روسیه یا متحدانش از طریق سلاحهای هستهای یا هر گونه سلاح کشتار جمعی یا در پاسخ به تجاوزات غیرهستهای، اما به شرطی که بقای روسیه در معرض خطر باشد» (۳). دکترین های هسته ای برای تفسیر ساخته شده اند. مدت های طولانی است که بحث در میان کارشناسان استراتژی روسیه در مورد قرائت صحیح از این نوع یادآوری های دکترین بالا گرفته است (۴). در ۱۱ مارس، ، اولگا اولیکر، مدیر برنامه اروپا و آسیای مرکزی سازمان غیردولتی گروه بحران بین المللی، در مجله Foreign Affairs که هر دو ماه یکبار منتشر می شود، نوشت :« استفاده پوتین از عبارت “رژیم ویژه خدمات جنگی” اگرچه قبلاً مورد استفاده قرار نگرفته بود، به نظر نمی رسد که نشان دهنده تغییر جدی در موضع هسته ای روسیه باشد» (۵).
اما، از لحاظ نظری نادیده گرفتن آنچه که توسط آقای لاوروف در سال ۲۰۱۸ همچون سناریوی دوم مطرح شد – «در صورت تهدید بقای روسیه» – در بحران کنونی قابل اجتناب نیست. سؤال این است که آیا رهبری روسیه واقعاً وضعیت استراتژیک اوکراین و در نتیجه عضویت نهایی آن در ناتو را یک سؤال حیاتی میداند ؟ اگر پاسخ مثبت باشد، این امر توضیح دهنده آنست که چرا این رهبری، برخلاف منطقی متوازن، بر خلاف تمام دلایل سیاسی، پذیرفت که موقعیتی برای تقویت آتلانتیسم در ناتو ایجاد کند و به موقعیت بینالمللی مسکوآسیبی جبران ناپذیر بزند، و حمله یک جانبه به همسایه خود را منطقی بداند. و علاوه بر این، به دیپلماسی خود در مقابله با این بحران رنگی «هسته ای » بدهد تا هر کشور متخاصم دیگری را از دخالت در رویارویی جاری باز دارند.
آیا این مانوری با عواقب وحشتناک، با محاسبه بر ضعف ها و تردیدهای غرب، به منظور به حداکثر رساندن آزادی عمل روسیه است ؟ آنتونی بلر، نخست وزیر سابق بریتانیا در سایت خود با تعجب سوال می کند: «آیا منطقی است که (…) از قبل به [آقای پوتین] بگوییم که هر کاری که او از نظر نظامی انجام دهد، ما انجام هر نوع واکنش نظامی به آن را در نظر نخواهیم گرفت ؟ هرچند شايد این موضع ما ، موضعی صحيح باشد، ولي تاکید مستمر برآن، و رفع شبهه از ذهن او، تاکتیکی عجيب است» (۶). با این حال، اگر بُعد آشکار این مانور را کنار بگذاریم – هرچند از هم اکنون مسئولیت رویدادهای آینده با آنست – می تواند از همین امروز دقیقاً از خود پرسید تا چه حد این تاکتیک وحشتناک روسیه که به اهداف خود در قالب یک امنیت سازی تهاجمی دست می یابد، در عین حال بیانگر آمیخته ای از باورهای استراتژیک و ناامیدی های انباشته شده است ؟ آیا باید انفجاری بودن این مخلوط را دست کم بگیریم اگر غرب بخواهد واکنش روسیه به محاصره خود در اوکراین را به «چالش» بکشد ؟
این سوالات و سوالات دیگر مدت ها قبل از آقای بایدن نیز پرسیده شده بود. جان اف کندی در اکتبر ۱۹۶۲، در روزهای اولیه بحران موشکی کوبا، در مواجهه با حامیان «واکنش سخت» در میان مشاورین خود، مخاطرات تصمیم گیری در چنین لحظه حساس را با عباراتی خلاصه کرد که صرفاً نظامی نبود، بلکه اساساً ادراکی بود. در چهارمین روز بحران، جلسه «Excomm» (کمیته اجرایی شورای امنیت ملی) تازه آغاز شده بود، رئیس جمهور جوان صحبت را چنین شروع کرد : «در درجه اول، اجازه دهید که من نظرم را در باره ماهیت مشکل مشخص کنم (… ) ما بیش از هر چیز باید از خود بپرسیم که چرا روس ها به این شکل عمل کردند». آرشیوهای محرمانهشده در باره این لحظه کلیدی تاریخ روابط بینالملل نشان میدهد که کندی سپس راه حل تحریم و محاصره اقتصادی، اهمیت باز گذاشتن راه خروجی برای نیکیتا خروشچف، نیاز به اجتناب از راه حل افراطی دست یازی به سلاحهای هستهای و در عین حال حفظ اعتبار بینالمللی آمریکا را مطرح میکند. ژنرال کورتیس لی می، رئیس ستاد نیروی هوایی آمریکا با چهره ای درهم رفته می گوید: «این محاصره اقتصادی و این اقدام سیاسی منجر به جنگ می شود». و سپس با جمله منکوب کننده ای ادامه می دهد: « و تقریباً همانقدر منفی است که مماشات [سیاست مماشات بریتانیا در مقابل رایش سوم آلمان] قبل از مونیخ ». گفتگوها بین دوطرف به شدت متشنج و تهاجمی است. کندی، به بحث خاتمه می دهد و ژنرال های خود را که همگی به او دست زدن فوری به اقدام نظامی را توصیه کردند ، مرخص می کند. او در روزهای بعد دقیقاً برعکس عمل می کند. مارتین جی. شروین، مورخ ، در کتاب اخیر خود که به فرآیندهای مقایسه ای تصمیم گیری در زمان بحران هسته ای اختصاص دارد، نتیجه می گیرد: «آنها اشتباه می کردند. اگر رئیس جمهور بر تکیه بر محاصره پافشاری نمی کرد، اگر توصیه های ستاد کل ژنرال ها و همچنین اکثر مشاوران Excomm خود را می پذیرفت، ناخواسته امکان بروز یک جنگ هسته ای شتابزده را فراهم می کرد» (۷).
پرسش اصلی در واقع ارزش هشدارهای هستهای است که روسیه با آن تجاوز متعارفی را « پوشش » می دهد که از قبل برنامه ریزی کرده بود. ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین در واقعی بودن اراده همتای روسی خود تردید دارد: «من فکر میکنم تهدید جنگ هستهای یک بلوف است. قاتل بودن یک چیز است. خودکشی چیز دیگری است. هر استفاده از سلاح های هسته ای به معنای پایانی برای همه طرف هاست، نه فقط برای شخصی که از آنها استفاده می کند» (۸). به نظر میرسد آقای بایدن در این موضوع ، با خریدن خطر اینکه ترسو بنظر بیاید، موضع گیری جدی نکرده است. در حال حاضر، او جلوی تهاجمی ترین متحدان خود مانند لهستانی ها را گرفته است. و ترجیح می دهد بر روی نیروی قهری تحریم های اقتصادی ویرانگر همراه با برخی کشورها علیه روسیه ، حساب کند، نه روی هر ابتکاری که به آقای پوتین فرصت دهد تا هر شکلی از عملکرد شتابزده را در اوج مناقشه انتخاب کند. مانند شروع استفاده از سلاح هسته ای تاکتیکی که روس ها حدود دو هزار از آنها را در اختیار دارند.
پس زمینه هسته ای ، تاثیر گذار ترین جنبه برای ساختاردهی درگیری نظامی است
آیا رئیس جمهور آمریکا اشتباه می کند؟ در ۱۴ مارس ۲۰۲۲، در کانال CBS، ژنرال هیلیر، رئیس سابق نیروهای مسلح کانادا، معتقد بود که ناتو باید یک منطقه پرواز ممنوع بر فراز اوکراین ایجاد کند. از نظر او، هشدار هسته ای رئیس جمهور پوتین باید به عنوان یک بلوف تلقی شود. این نیز نظر آقای جان فیری است که مدیر ارتباطات تام دیلی رهبر سابق اکثریت جمهوریخواه مجلس نمایندگان بود: «ضعف بایدن در اوکراین، زمینه حمله روسیه را آماده کرد (…). وقتی پوتین اشاره کرد که آماده است از سلاح های هسته ای برای دستیابی به اهدافش استفاده کند، بایدن گفت که ما از سلاح های خودمان استفاده نمی کنیم، امری که به نظر من در تناقض با هدف داشتن چنین سلاح هائی است. اگر از استفاده از آنها خودداری می کنیم، پس چرا آنها را داریم ؟ »(۹). نایل فرگوسن، مورخ دانشگاه استنفورد، این انتقادات را تکرار می کند: «پوتین در مورد سلاح هسته ای بلوف می زند. ما نباید عقب نشینی می کردیم» (۱۰). و متاسفم که « پوشش رسانه ای تا این حد احساساتی و از واقعیت های نظامی بی اطلاع شده است».
اما ما دقیقاً در مورد کدام «واقعیتهای» نظامی صحبت میکنیم ؟ به عبارت دیگر، و همانطور که کندی در چنین شرائطی احتمالا می گفت، ماهیت مشکل چیست ؟ امکان استفاده روسیه از سلاح های هسته ای ، قبل از طرف مقابل ، در جریان یک درگیری نظامی که قبلاً آغاز شده است. نینا تاننوالد، نویسنده کتابی درباره مفهوم «تابوی هستهای» که مدتهاست در نظریه روابط بینالملل مرکزیت یافته ، این خطر را بسیار بزرگ میداند و از چشم انداز استراتژیک انتخاب شده توسط واشنگتن حمایت میکند: «با وجود فراخوانهای مختلف برای ایجاد یک «منطقه پرواز ممنوع» بر تمام یا بخشی از اوکراین، دولت بایدن هوشمندانه مقاومت کرد. در عمل، این کار به معنای سرنگون کردن هواپیماهای روسی است». در نهایت او مانند رئیس جمهور آمریکا نتیجه گیری می کند:«این کار می تواند به جنگ جهانی سوم منجر شود» (۱۱).
در میان جنبه های ساختاری مختلف درگیری مسلحانه در اوکراین، پیش زمینه اتمی در واقع برجسته ترین است. گویی واژگان و مبانی استراتژی هستهای که مدتها به جعبه ابزار منسوخ جنگ سرد بازگردانده شده بود، ناگهان در معرض بازآموزی سریع قرار گرفته اند. این روند در رسانههای غربی و مکانهای قدرت به چشم می خورد، زیرا آگاهی در مورد زنجیرههای مخرب بالقوهای را افزایش می دهد که ابعاد تاکتیکی-عملیاتی و سیاسی-استراتژیک فاجعه جاری را به هم پیوند میدهند.تحلیل های داغ جنگ طلبانه برخی از کارشناسان در روزهای آغازین جنگ، جای خود را به بررسی های سردتری داده اند. از بسیاری جهات، زمان درگیری بزرگ فرا نرسیده است. خارکف کابل نیست. به خصوص اگر تحولات نگران کننده بحث هسته ای معاصر را در نظر بگیریم.
گزینه هایی بین آرماگدون(جنگ آخر زمانی) و شکستی بدون جنگ
تا همین اواخر، نوعی ارتدوکسی اتمی ، که از پایان جنگ سرد به موازات کاهش هماهنگ زرادخانه های استراتژیک دو ابرقدرت سابق بوجود آمد ، منجر به محصور شدن در نوعی اعتقاد خاص در مورد بخشی از زرادخانه های اتمی شده بود: سلاح های هسته ای به اصطلاح «تاکتیکی»، به دلیل قدرت و برد آنها. با این حال، از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۰، آنها نقش اصلی را در برنامه های جنگی آمریکا، به ویژه در قاره اروپا، ایفا کردند. در آن زمان مسئله دفع برتری شوروی در زمینه سلاح های متعارف با استفاده از سلاح هستهای بود که می بایست همچون وسیلهای برای بازدارندگی در میدان جنگ عمل کند. این همان چیزی است که در سال ۱۹۴۵ دکترین دالس به نام وزیر امور خارجه آمریکا در آن زمان نام گرفت. او می گفت: «ایالات متحده، اکنون نیروهای دریایی و هوایی مجهز به سلاح های دقیق تسلیحاتی جدید و قدرتمندی است که می تواند اهداف نظامی را به طور کامل ، بدون به خطر انداختن مراکز غیر نظامی، نابود کند» (۱۲). یک سال بعد، رئیس جمهور دوایت آیزنهاور اعلام کرد که «دلیلی نمی بیند که از آنها به همان شکلی که از گلوله یا هر چیز دیگری استفاده می شود، استفاده نکند» (۱۳).
اما، از دهه ۱۹۶۰، ظهور امکان «نابودی متقابل تضمین شده» ، به تدریج سلاحهای هستهای تاکتیکی (ANT) را از بخش بزرگی از قابلیت استفاده احتمالی آنها محروم کرد، زیرا خطرات اوج گیری را تشدید می کرد. به تدریج، عبارت «حمله هسته ای محدود» همچون سفسطه ای خطرناک تلقی شد: علی رغم استدلال متخصصان خاصی که متقاعد شده بودند که «برنده شدن» در یک جنگ هسته ای با «افزایش توانائی» پاسخ اتمی و با کنترل اوج گیری درگیری امکان پذیر است (مشهورترین آنها هرمان کان از مؤسسه هادسون بود)، سلاح هسته ای، حتی از نوع «تاکتیکی» آن، بر اساس یک طبقه بندی مبهم و دلبخواه، در واقع با چشم انداز «نابودی متقابل تضمین شده»گره خورد. آثار توماس شلینگ، به ویژه استراتژی درگیری (۱۹۶۰)، به دنبال آن استراتژی و کنترل تسلیحات (۱۹۶۱)، به این آگاهی کمک کرد.
از این منظر دکترین فرانسوی به تدریج رد «افزایش توانائی» هسته ای را به یکی از ویژگی های اساسی اش تبدیل کرد. امانوئل ماکرون، رئیسجمهور آمریکا، در حالی که احتمال یک شلیک هشدار دهنده «یگانه و غیرقابل تجدید» را مردود نمی داند، در فوریه ۲۰۲۰ تصریح کرد که فرانسه «همیشه از تلقی سلاحهای هستهای بهعنوان سلاح جنگی خودداری کرده است». او همچنین تاکید می کند که پاریس «هرگز درگیر یک نبرد هسته ای یا هر نوع واکنش هم سطح نخواهد شد» (۱۴). قبل از دهه ۲۰۱۰، می شد تصور کرد که نظریه ای با این ماهیت، همراه با «توانائی کافی» از نظر زرادخانه (کمتر از ۳۰۰ کلاهک اتمی فرانسه)، می تواند همراهی سایر بازیگران دارای سلاح اتمی را جلب کند. و میتوان گفت که به غیر از موارد خاص (مانند پاکستان)، سلاحهای هستهای تاکتیکی «در پسزمینه لفاظیهایی مانند برنامهریزی نظامی و سیاسی تحلیل رفته بود»(۱۵).
با این حال، حدود ده سال پیش این روند تغییر یافت و در دنیای مطالعات استراتژیک ما شاهد بازگشت آنچه «تئوری های پیروزی هسته ای» نامیده می شود، هستیم. اعتقادات نمایندگان فعلی آنها مبتنی بر تأملات قدیمی است. به عنوان مثال، هنری کیسینجر، استاد دانشگاه هاروارد در آنزمان، در سال ۱۹۵۷، در کتاب سلاحهای هستهای و سیاست خارجی(Nuclear Weapons and Foreign Policy)، ضرورت گسترش بازدارندگی آمریکا به اروپا را در شرائطی که خطر نابودی تمام عیار بر آمریکاییها سنگینی می کند، مورد سوال قرار داد: « با تکیه بر جنگ تمام عیار همچون یک عامل اصلی بازدارنده ، ما سیستم اتحاد خود را از دو طریق تضعیف می کنیم: یا متحدان ما معتقد می شوند که هرگونه تلاش نظامی از طرف آنها بی فایده است، یا اینکه متقاعد می شوند که صلح، حتی به قیمت تسلیم، بهتر از جنگ است (…). از آنجا که ما امروز بیشتر در مورد ظرفیت مخرب سلاح های مدرن می دانیم، کمتر و کمتر معقول به نظر می رسد که معتقد باشیم که ایالات متحده، و حتی بیشتر از آن بریتانیا، آماده خودکشی برای واگذاری یک منطقه به دشمن، هر چقدر هم که مهم باشد، هستند» (۱۶). یکی از راهحلهای پیشنهادی، ادغام مجدد سلاحهای هستهای تاکتیکی در دیالکتیک بازدارندگی گسترش یافته به سرزمینهای متحد بود، تا به تصمیمگیرندگان آمریکایی گزینههای میانی بین آرماگدون(جنگ آخر زمانی) و شکست بدون جنگ ارائه شود. بدین ترتیب، بازدارندگی جهانی با ایجاد «ضامن های اوج گیری» اضافی، «بازسازی شد». این ضامن ها قرار بود یک گفتوگوی بازدارنده را قبل از یک درگیری آخرالزمانی تحقق بخشد، و جلوی ضربه خوردن منافع حیاتی یکی از طرفین به دلیل یک اوج گیری افراطی را بگیرد. بسیاری از تحولات دکترین ها در دهه ۱۹۷۰ این منطق را عمیق تر می کند، به ویژه آنهایی که کالین گری در مقاله ای در سال ۱۹۷۹ با عنوانی صریح منتشر کرد: « استراتژی هسته ای: طرفداری از نظریه پیروزی» (۱۷).
در سال ۲۰۲۲، نظریهپردازان جدید پیروزی هستهای ، «فلج بودن» را نیز که چشمانداز بیش از حد سفت و سختی را برای بازدارندگی ایجاد میکند، رد میکنند. نگرش استراتژیک آنها به نوعی با گزارش «بازبینی وضعیت هسته ای» نیمه رسمی شد. این گزارش در سال ۲۰۱۸ توسط دولت ترامپ منتشر شد (۱۸). تأثیر این نظریه ها بر طرف روسیه چه بود ؟ آیا کرملین در چارچوب تداوم اقدامات عملیاتی خود ، بین قابلیت های بازدارندگی هسته ای و متعارف دچار سردرگمی شد ؟ به هر حال کسانی که بر مقابله با استراتژی های ترکیبی اصرار دارند ، همان هائی هستند که با تکیه بر قدرت کاهش یافته یا فوق العاده کاهش یافته سلاح هسته ای «تاکتیکی» (« low-yield or ultra-low-yield weapons »)، از افق استفاده احتمالی از آن دفاع می کنند.کشورهای شرور که منطق قرار دادن حریف در مقابل «عمل انجام شده» برایشان جذابیت دارد، هرچه بیشتر بر گرایش « اجتناب از یک تهدید بزرگ » قدرت های بزرگ هسته ای حساب باز می کنند، حداقل تا زمانی که این قدرت ها با بحرانی مواجه نشوند که حوزه امنیتی شان را تهدید می کند.
انتخابی بدتر از بقیه: ادعای دیوانه بودن حریف
ما امروز شاهد به روز بودن نظرات سال ۱۹۵۷ کیسینجر در رابطه با نقص های ذاتی هر نوع بازدارندگی وسیع هسته ای هستیم. با این حال، اگرچه استفاده از این نقص ها برای یک کشور شرور غیر هسته ای تأثیرات مرگباری به همراه خواهد داشت ، اما برای متجاوزی که خود دارای بازدارندگی هسته ای است، دو برابر خواهد بود. چرا که یک دولت قدرتمند مانند یک دولت شرور رفتار می کند و این دقیقاً همان چیزی است که امروز مانور روسیه در اوکراین نشان دهنده آنست. به تردیدهای غرب در واکنشی نامتناسب که میتواند منجر به تشدید احتمالی هستهای شود، مسئولیتی در مقابل تاریخ نیز اضافه میشود: «متجاوز» یا «قربانی تجاوز» برای اولین بار پس از هیروشیما و ناکازاکی «تابوی» استفاده از سلاح هستهای را می شکند. اولگا اولیکر اذعان می کند: «این احتیاط و این اعطای امتیازات ممکن است رضایت عاطفی را به همراه نداشته باشد. مطمئناً پیشنهادهای نیروهای ناتو برای کمک مستقیم به اوکراین جذابیت خاصی دارد. اما این پیشنهادات خطر گسترش جنگ را به یک درگیری هستهای گستردهتر افزایش میدهد. بنابراین، رهبران غربی باید آنها را بیدرنگ رد کنند. هیچ چیز دیگری نمی تواند خطرناک تر از این باشد».
سومین عصر هستهای که در ده سال گذشته با بحرانهای مختلف پدیدار شده بود، واقعاً در اوکراین آغاز شده است. در سال ۲۰۱۸، رئیس ستاد کنونی نیروی دریایی فرانسه، دریاسالار پیر وندیه، تعریف این تغییر دوران استراتژیک را که در پی تجاوز روسیه به شکل دردناکی در حال شکل گیری است، توضیح داد: «چند نشانه نمایانگر آنست که ما وارد یک دوره جدید می شویم. “سومین عصر هسته ای” که پس از دوره اول، که مبتنی بر بازدارندگی متقابل بین دو قدرت بزرگ بود ، و عصر دوم، که امید به نابودی کامل و سلاح های هسته ای پس از پایان جنگ سرد را در پی داشت، آغاز می شود» (۱۹).عصر سومی که در آن سؤالات جدیدی در مورد استحکام – و ارتباط با – «قوانین منطقی (…)» ای مطرح می شود « که با درد بسیار در زمان بحران کوبا » (۱۹) آموخته شد. دورانی که ما عقلانیت بازیگران جدید را در دست یازی به ابزارهای هسته ای مورد تردید قرار خواهیم داد. زمانی که ارزش وجود تابوی هسته ای به شدت مورد ستایش قرار خواهد گرفت، زیرا برخی اکنون آن را مانند توتم تکان می دهند. «اگر از استفاده از آنها خودداری کنیم، چرا آنها را داریم ؟ » خواندن جملاتی از این دست ممکن است نشان دهد که سخنان پرخاشگر آلبرت انیشتین در سال ۱۹۴۶ همچنان درست است. او با تاسف می گفت: «قدرت رها شده اتم، همه چیز را تغییر داده است به جز طرز فکر ما». با این حال، در آن زمان، انیشتین اشتباه می کرد. مطالبی برای روشن کردن توازنها و عدم توازنهای گفتگوی بازدارنده ، به سرعت و در مقادیر عظیم نوشته شد. مسلماً سودمندی کنونی این ادبیات نظری و تاریخی بیش از حد می تواند متغیر باشد و گاه به نتایجی براساس منطقی هذیانی بیانجامد. با این حال، از این توده ناهمگون، تحلیلهایی پدید میآیند که درک انتقادی از بحران هستهای اوکراین را روشن میکنند (۲۱).
یکی از این آثار بهویژه به چالشهای مربوط به بازگشت نظریههای پیروزی هستهای در شرایط «عصر سوم اتمی» مربوط میشود. رابرت جرویس، استاد دانشگاه کلمبیا، پیشگام روانشناسی سیاسی در روابط بین الملل که در ۹ دسامبر ۲۰۲۱ درگذشت، تلاش کرد نشان دهد که می توان از معضل امنیتی ای خارج شد که باعث می شود هر بازیگر اقدامات خود را دفاعی تلقی کند و اقدامات رقیب را بصورتی «طبیعی» تهاجمی بداند. به گفته وی، شکستن مارپیچ ناامنی ناشی از این تحریف، مستلزم توسعه تبادل سیگنالهایی است که تمایز ابزارهای «تهاجمی» از «دفاعی» را در زرادخانههای دشمنان ممکن میسازد. به کارگیری نظریه چشمانداز او در مبادلات هستهای، همچنین فرصتهای مناسبی را برای تفسیر رفتار روسیه در بر میگیرد، بهعنوان مثال، نشان میدهد که تاکتیکهای تهاجمی اغلب ناشی از جلوگیری از ضرر است تا امید به سود.
در یک بحران هستهای، هیچ استراتژی ای کاملا « بهینه» نیست. با این حال، یک انتخاب که از بقیه کمتر بدتر است، وجود دارد: تأیید این که رهبر مخالف دیوانه است و رویارویی با او را یک «بازی شاهین-قمری» (chicken game) در نظر گرفتن که در آن اولین کسی که تسلیم می شود، بازنده است. متقاعد کردن خود به این امر که یا به نابودی متقابل می انجامد (با وجود جنون حریف تسلیم نمی شوم) یا به شکست بدون جنگ (به دلیل جنون او تسلیم می شوم). در هفته های اخیر، به نظر می رسد برخی پذیرفته اند که این رفتار که بدتر از همه عملکردهای ممکن است، می تواند شایسته نام «استراتژی» باشد.
نویسنده Olivier Zajec: برگردان شروين احمدي
۱- Steven Nelson, « That’s called World War III : Biden defends decision not to send jets to Ukraine », New York Post, 11 mars 2022. ۲- Bret Stephens, « Bring back the free world », The New York Times International Edition, 27 janvier 2022.
۳- Jon Queally, « “Bringing humankind closer to annihilation” : world leaders denounce Trump’s new nuclear posture », Common Dreams, 4 février 2018.
۴- Kristin Ven Bruusgaard, « The myth of Russia’s lowered nuclear threshold », War on the Rocks, 22 septembre 2017.
۵- Olga Oliker, « Putin’s nuclear bluff : how the West can make sure Russia’s threats stay hollow », Foreign Affairs, New York, 11 mars 2022.
۶- Nadeem Badshah, « Tony Blair : West has fortnight to help end war in Ukraine », The Guardian, Londres, 15 mars 2022.
۷- Martin J. Sherwin, Gambling with Armageddon : Nuclear Roulette from Hiroshima to the Cuban Missile Crisis, Knopf Doubleday, New York, 2020.
۸- Caroline Vakil, « Zelensky calls Putin nuclear threat a “bluff” », The Hill, 9 mars 2022.
۹- John Feehery, « Biden’s weakness on Ukraine invited Russian invasion », The Hill, 8 mars 2022.
۱۰- « Niall Ferguson : “Poutine bluffe sur le nucléaire, nous n’aurions pas dû reculer” », L’Express, Paris, 12 mars 2022.
۱۱- Nina Tannenwald, « “Limited” tactical nuclear weapons would be catastrophic », Scientific American, New York, 10 mars 2022. ۱۲- Department of State Bulletin, Washington, DC, 21 mars 1955, p. 459-464.
۱۳- Andrew Glass, « Eisenhower defends use of nuclear weapons, March 16 1955 », Politico, Washington, D.C., 16 mars 2019.
۱۴- « Discours du président Emmanuel Macron sur la stratégie de défense et de dissuasion devant les stagiaires de la 27e promotion de l’École de guerre », site de l’Élysée, 7 février 2020.
۱۵- Hans M. Kristensen et Matt Korda, « Tactical nuclear weapons, 2019 » (PDF), Bulletin of the Atomic Scientists, vol. 75, n° 5, Chicago, 2019.
۱۶- Cité dans Lucien Poirier, Des stratégies nucléaires, Hachette, Paris, 1977.
۱۷- Olga Oliker, « Putin’s nuclear bluff », op. cit.
۱۸-مقاله «احیا تشدید تحرک هسته ای واشنگتن»، لوموند دیپلماتیک، مارس ۲۰۱۸ https://ir.mondediplo.com/2018/03/article2942.html
۱۹- Pierre Vandier, La Dissuasion au troisième âge nucléaire, Éditions du Rocher, Paris, 2018. ۲۰-Ibid
۲۱- Robert Jervis, The Logic of Images in International Relations, Columbia University Press, New York, 1969, et plus récemment How Statesmen Think, Princeton University Press, 2017.