چگونه برای یک «ابر جنبش» نقشه راه ترسیم کنیم؟
آیا ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی، عضو هیات مرگ زندانیان سیاسی در سال ۶۷، پایان جمهوریت در ایران است؟ این سئوال مدتی است که فعالان سیاسی و مدنی را به خود مشغول کرده است آنچه که در اغلب نظریات بویژه پس از مشخص شدن نتایج انتخابات فرمایشی سال ۱۴۰۰ مشترک به نظر می رسد، یافتن راهی برای نجات صندوق رای یا سیاستورزی در فقدان صندوق رای است. راهی که حدالمقدور خشونت پرهیز باشد و هزینه سنگینی بر دوش جامعه مدنی تحمیل نکند.
پیش از پرداختن به پرسش معطوف به «پایان جمهوریت» ابتدا جا دارد مفهوم «نظام جمهوری» دوباره باز تعریف شود. نظام جمهوری چیست و چه تفاوتی با نظام سلطنتی دارد؟ تفاوت جمهوریت با «نظام جمهوری» چیست؟ در ایران مفهوم نظام جمهوری را به معنی سنتی آن یعنی انتخاب مستقیم رئیس جمهوری خلاصه کرده اند. یعنی همین که رئیس جمهوری حضور دارد و با رای مستقیم انتخاب می شود؛ پس نظام سیاسی جمهوری است. در حالی که چنین برداشتی از مفهوم نظام جمهوری در غالب کشورها به روی کار آمدن نظام های سیاسی متمرکز و دیکتاتوری چون چین، روسیه؛ کره شمالی و شیلی منجر شده است. در واقع عدم وجود تمرکز زدایی، تفکیک قوا و در شکل ایده آل آن تشکیل ایالت های فدرال و خودمختار همچنانکه در آمریکا، سوئیس و آلمان شاهد آن هستیم؛ نظام جمهوری را از معنای واقعی خویش تهی کرده و آن را به یک سیستم مونارشی تقلیل داده است.
جمهوریت در ایران همچون سایر کشورها که امروز از موهبت یک نظام جمهوری برخوردارند؛ داستان غریبی دارد. از زمانی که رضا شاه در ایران قدرت گرفت؛ سر نظام جمهوری را بر پای دولت مدرن و یکپارچگی ایران ذبح شد. به شهادت تاریخ سرکوب ایلات و سرکرده اقوام از آن زمان تا کنون با شدت و ضعف ادامه داشته به نحوی که هنوز جامعه ایران جرات آن را ندارد که حقوق سیاسی و مدنی ایالات خویش را تمام و کمال اعطا و حتی از درباره تاسیس جمهوری فدرال گفت و گو کند. از این رو امروز وقتی سخن از جمهوریت می شود؛ می توان پرسید سخن بر سر «کدام جمهوریت» است؟ صرفا دفاع از نهاد ریاست جمهوری است که اختیاراتش خوشبینانه در سطح نخست وزیران دوره قاجار و پهلوی است یا نظام جمهوری که پایه و اساس آن را قدرت مردم و تنوع آنان شکل می دهد. هر چند گفته می شود در طول ۴۲ سال گذشته هیچ رئیس جمهوری را نمی توان یافت که با «رهبر فعلی» و« پیشین جمهوری اسلامی» به اختلاف و مشکل برنخورده باشد. این مسئله هم البته موضوع بدیعی در تاریخ ایران پس از مشروطه نیست. در دوره پهلوی نیز نخست وزیرانی اختلافات و تعارضاتی با شاهان وقت خود داشتند که سرنوشت آنان به عزل، کودتا و حتی بازداشت نیز کشیده شد.
عبور از جمهوری
با وجود آن که جمهوریت هنوز نهالی نحیف و بی مقدار در ایران است؛ اما بسیاری به حق نگرانند که این تنه تضعیف شده نیز در روند کنونی کشور به محاق رود. از نهال جمهوریت در ایران از بدو کاشت نه تنها مراقبت نشده بلکه اندیشه های مصباحی از طول دوران تاسیس جمهوری اسلامی همچون موریانه آن از داخل پوسانده و امروز تبر را به دست «ابراهیم بت شکن» داده اند تا آن را از ریشه به در آورد. اما وی زمانی موفق خواهد شد تبر خویش را بر تنه جمهوریت فرو کند که از«دالان جانشینی» به سلامت عبور کرده و خود را جایگاه ولایت برساند.
شرح تحولات آینده ما را به این نقطه هدایت می کند که گرچه حفظ «صندوق رای» امری لازم و واجب حتی به شکل سمبلیک است اما دیگر کارکردی برای دفاع از جمهوریت ندارد. از این رو برای دفاع از جمهوری و بسط مفهوم آن باید سراغ شیوه های دیگری رفت.
قدر مسلم تنها راه نجات جمهوری «انتخابات آزاد» است. آرمانی که جامعه مشروطه خواه ایران بیش از یک قرن است آن را می جوید. انتخابات آزاد یک پروژه چند وجهی و پیچیده است که مسیر آن از دل چندین جنبش اجتماعی می گذرد. جنبش هایی که جامعه مدنی ایران جسته و گریخته تجربه کرده اما میان راه رهایش کرده است. از این رو فعالان سیاسی و مدنی بسیاری امروز از این ایده دفاع می کنند که راه رسیدن به انتخابات آزاد راه اندازی و اجرای پروژه های سیاسی جدید است.
نویسنده: محمدرضا سرداری/زیتون