
سازمان یا فرقه؟ بازخوانی کارنامه پنج دههای مجاهدین خلق
سازمان مجاهدین خلق، که در دهههای گذشته یکی از بحثبرانگیزترین گروههای اپوزیسیون حکومت تهرانبوده، امروز بیش از آنکه بهعنوان یک نیروی سیاسی شناخته شود، رفتاری شبیه به فرقهها از خود بروز میدهد. این سازمان که زمانی با شعار مبارزه با استبداد آغاز به کار کرد، حالا به الگویی کلاسیک از ساختارهای فرقهای تبدیل شده است؛ ساختاری که در آن کنترل، اطاعت و انزوا جای سیاستورزی و مبارزه را گرفتهاند.
رهبری مقدسشده؛ تقدیس رجویها
در قلب هر فرقهای، یک رهبر کاریزماتیک و بیچونوچرا ایستاده است. در مورد مجاهدین خلق، این نقش را مسعود رجوی و مریم رجوی بر عهده دارند. رهبری آنها نهتنها از نقد مصون است، بلکه تقدیس میشود. اعضا به جای مشارکت سیاسی، به پیروی ایدئولوژیک از رهبری تشویق میشوند، گویی که رجویها نه یک زوج سیاسی، بلکه موجوداتی برتر هستند که مسیر نجات را فقط آنها میدانند.
کنترل ذهن و زندگی
از مهمترین ویژگیهای فرقهها، کنترل شدید بر اعضاست—نه فقط در رفتار که حتی در افکار. در کمپهایی مانند اشرف یا مقر فعلی سازمان در آلبانی، ارتباط اعضا با دنیای بیرون تقریباً صفر است. تماس با خانواده، ازدواج، زندگی شخصی و حتی داشتن تلفن همراه ممنوع است. در برخی گزارشها، اعضا مجبورند در جلساتی اعتراف کنند که چه افکاری در سرشان بوده؛ فرایندی که چیزی جز کنترل روانی و تخریب فردیت نیست.
انزوای سازمانیافته
یکی دیگر از نشانههای فرقهبودن، جدا کردن اعضا از جامعه و خانواده است. اعضای مجاهدین اجازه ندارند بهراحتی با خانوادههای خود ارتباط برقرار کنند. این انزوا، نوعی وابستگی کامل به سازمان ایجاد میکند که جایگزین روابط انسانی و اجتماعی میشود—ترفندی شناختهشده برای تثبیت قدرت رهبران فرقه.
ایدئولوژی انحصاری و مطلقگرا
مجاهدین خلق با ترویج یک جهانبینی سیاه و سفید که در آن یا با آنها هستید یا دشمن، ساختاری ایدئولوژیک و غیرقابل انعطاف پدید آوردهاند. مفهومی چون «انقلاب ایدئولوژیک» در دهه ۶۰، نمونهای از این طرز فکر بود. اعضا مجبور شدند از همسرانشان جدا شوند، فرزندانشان را ترک کنند، و وفاداری مطلق خود را تنها به مسعود رجوی اعلام کنند. این اقدامات بیش از آنکه سیاسی باشد، به الگوهای شستوشوی مغزی در فرقههای مذهبی شبیه است.
گزارشهای تکاندهنده
شمار زیادی از اعضای جداشده، از تجربههای هولناک خود گفتهاند: از زندانهای درونسازمانی گرفته تا تهدید، سوءاستفاده عاطفی و جداسازی کودکان از والدینشان. آیا یک گروه سیاسی میتواند چنین سابقهای داشته باشد و همچنان خود را جنبش آزادیخواهانه بداند؟
ظاهر سیاسی، ماهیت فرقهای
مجاهدین خلق شاید زمانی داعیه مبارزه با دیکتاتوری داشتند، اما امروز عملکردشان بیشتر به یک فرقه بسته و کنترلگر شباهت دارد تا یک جنبش سیاسی دموکراتیک. ساختار بسته، رهبری غیرقابل نقد، قطع ارتباط اعضا با جامعه و خانواده، و گزارشهای متعدد از فشار و سرکوب درونسازمانی، همه نشانههایی هستند که نمیتوان نادیدهشان گرفت.
سؤال مهم اینجاست: جامعه جهانی و حتی اپوزیسیون ها، تا کی میخواهند چشم بر واقعیت فرقهای این سازمان ببندند؟
نویسنده:محفوظ