خاطره خطرناك «مگر من عربم؟ من ايرانيم»
«مگر من عربم؟ من ايرانيم.» اين نقل قول مادر كيان پير فلك از كودك ايذه اى است كه من و شمارى از فعالان عرب از مرگ اش متاثر شديم و تسليت نوشتيم. اين جمله احساسات بسيارى از ناسيوناليست هاى وطنى را قلقلك داد تا باورها و ايده هاى ضد عرب و تهوع آور خويش را به نمايش بگذارند.
اين كودك برساخته و تربيت يافته خانواده و جامعه اى است كه در آن مى زيد كه در گفتمان آن، عرب از دايره ايرانيت خارج است و اصحاب ايديولوژهاى ناسيوناليستى بر آتش آن مى دمند. اينان تنوع ملى و اتنيكى درون ايران را نمى پذيرند و اگر بپذيرند عرب (و گاهى ترك ) را انيرانى به شمار مى آورند.
اين، هم در دوران پهلوى وجود داشت و هم در عهد حکومت آخوندی تهران كه البته تشديد شد. اگر تبعيض و ضديت با همه مليت هاى غير پارسى از ويژگى نظام هاى حاكم در جغرافیای ايران است، اما در ضديت با عرب ها، بخش بزرگى از جامعه فارس زبان با آن همداستان اند.
جريان ها در ايذه – يا كلا در ميان بختيارى ها – دو نوع است : جريانى كه در بالا ذكرش رفت و جريان ديگرى كه همدل و همنوا با همسايگان عرب خويش است كه در همبستگى اش با قيام تشنگان مردم عرب در ژوئيه سال گذشته خود را نشان داد.