
بند نسوان زندان سپیدار اهواز؛ شکنجهگاهی خاموش در دل اهواز
در دل اهواز، جایی که دمای هوا گاه از ۵۰ درجه فراتر میرود و منابع ثروت نفت و گاز در اطرافش گستردهاند، بند زنان زندان سپیدار به نمادی دردناک از نقض سیستماتیک کرامت انسانی تبدیل شده است؛ جایی که نه قانون اجرا میشود، نه وجدان مسئولان تکانی میخورد. گزارشهایی که از درون این زندان بیرون آمده، نشان میدهد زنان در شرایطی غیرانسانی، تحقیرآمیز و کاملاً مغایر با اصول حقوق بشر نگهداری میشوند.
گرسنگی، داروهای روانگردان، و محرومیت مطلق: سهضلعی شکنجه در سپیدار
طبق اطلاعات موثق، زنان زندانی در این بند تنها دو بار در هفته برنج دریافت میکنند و در سایر روزها با مواد غذایی بیارزش و نامناسبی نظیر سیبزمینی آبپز، یک عدد گوجه، یک عدد خیار و یک تخممرغ خام تغذیه میشوند؛ وضعیتی که در کنار سوءتغذیه، به تحقیر و بیحرمتی مستمر به جسم و روان زندانیان انجامیده است.
مسئولان زندان در پاسخ به این شرایط تنها یک جمله دارند: «بودجه نداریم.» اما این پاسخ، فرار از مسئولیت است، نه یک توجیه قابلقبول. بودجهای که باید برای تغذیه و بهداشت پایه زندانیان تخصیص یابد، یا وجود ندارد یا مسیر هزینهکرد آن شفاف نیست.
از سوی دیگر، تجویز افراطی قرصهای خوابآور و آرامبخش به زنان زندانی بهگونهایست که بسیاری از آنها دچار بیتعادلی شدید، ناتوانی در کنترل حرکات بدن، خوابآلودگی مداوم و حتی بیاختیاری ادرار شدهاند. استفاده از پوشک بزرگسال برای زنانی که قربانی داروهای تجویزیاند، به یک وضعیت رایج بدل شده است.
نمونهای از بیعدالتی مضاعف: نه مرخصی، نه درمان
در میان این زندانیان، داستان یک زن متولد ۱۳۶۶ که بهخاطر محکومیت مالی در بند است، از عمق فاجعه سخن میگوید. این زن از ۹ سال پیش بدون حتی یک روز مرخصی در زندان نگهداری شده، نه به این دلیل که خطرناک است، بلکه صرفاً به این دلیل که خانوادهاش توان مالی گذاشتن وثیقه را ندارند.
او امروز دچار دیابت شده و بهدلیل مصرف مکرر داروهای خوابآور (روزانه ۷ تا ۱۲ قرص) تمام دندانهای خود را از دست داده است. وضعیت او نماد تلخ عدالت معکوسیست که در آن، ناتوانی مالی به حبس طولانیمدت منجر میشود؛ نه جرم سنگین، نه رفتار خطرناک.
زندان یا شکنجهگاه؟ فروپاشی معیارهای انسانی
این بند از زندان سپیدار، از نظر استانداردهای حقوق بشری، نه یک مرکز نگهداری قانونی، بلکه یک شکنجهگاه خاموش است. نبود غذای مناسب، عدم رسیدگی بهداشتی، تجویز بیرویه دارو، نبود امکانات درمانی و نادیدهگرفتن حقوق اولیه، این مکان را به جایی تبدیل کرده است که میتوان آن را تنها با مراکز بازداشت رژیمهای سرکوبگر توصیف کرد.
آنچه رخ میدهد، یک مسئله صرفاً محلی نیست، بلکه نقض آشکار اصول بنیادین حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران است. سکوت مسئولان در قبال این فجایع، نشان میدهد که درد و رنج زنان زندانی نه فقط محصول یک ساختار فاسد اداری، بلکه حاصل ارادهای برای خاموشکردن صداها، تحقیر انسانها، و فرسایش امید است.
ادامه چنین رفتارهایی میتواند مبنایی برای پیگیری بینالمللی وضعیت زندانیان زن در جغرافیای ایران شود. سازمانهای حقوق بشری نظیر عفو بینالملل، دیدهبان حقوق بشر، و کمیته مبارزه با شکنجه سازمان ملل، بارها نسبت به شرایط زندانیان سیاسی و اجتماعی در ایران هشدار دادهاند. اکنون وقت آن رسیده که جامعه جهانی به وضعیت زندان سپیدار بهعنوان یک مصداق روشن شکنجه نهادینهشده توجه ویژهای داشته باشد.
زندان سپیدار اهواز، به نماد عینی فراموششدگان تبدیل شده است؛ زنانی که نه رسانهای صدایشان را منتقل میکند، نه قوهقضاییهای به دادشان میرسد. بیتفاوتی ساختار رسمی، نابرابری اقتصادی، و فقدان نظارت مستقل، همه و همه، دست به دست هم دادهاند تا این بند، از «زندان» فراتر رود و به مکان فروپاشی انسانیت بدل شود.
وظیفه رسانهها و نهادهای حقوقبشری است که دیوار سکوت اطراف بند نسوان سپیدار را بشکنند و آنچه در پس این دیوارها رخ میدهد را به گوش جهانیان برسانند. فراموش نکنیم: آنچه امروز در سپیدار جریان دارد، میتواند فردا در هر نقطه دیگری تکرار شود.