اصلاح ساختاری به وقت شب
در ثانیه های اول سال میلادی ۲۰۲۳، چند تن از چهره های نواپوزسیون با انتشار توئیت مشترکی به نوعی از یک ائتلاف نانوشته فردی پرده برداشتند. به دلیل زمانبندی و شیوه اعلام این ائتلاف نانوشته اجازه دهید نام آن را «ائتلاف شبانه» بنامیم. این نام فقط از آن جهت نیست که پرده برداری از آن در شب انجام شده است، بلکه به این دلیل است که هیچ گفتمانی وجود ندارد که بتوان نام آن را بر این ائتلاف گذاشت. تنها نام دیگر که به ذهنم می رسد «ائتلاف با جریان نوپهلوی» است.
این نام دوم به این دلیل است که تنها چهره شاخص در میان این افراد رضا پهلوی است که شاخص بودن او نیز وراثتی است. بقیه نام ها نیز فراتر از فضای مجازی و تویتتر رهزن نمی روند. از درب توییتر که خارج شوند، پایان می یابند. نه به این دلیل که افراد بد یا خوبی هستند، بلکه به این دلیل که در آن فضا نفس می کشند و تصور می کنند تمام عالم همین است. همانند ماهی ای که تصور می کند همه جهان در آب خلاصه می شود.
اما نکته مهم این است که به فرض موفقیت این ائتلاف شبانه بیشتر یک پروژه اصلاح ساختاری است. البته نه در نظام مستقر فعلی که در نظام پیشین. چرا؟ به همان دو دلیل پیش گفته. در فضای خارج از توییتر تنها رضا پهلوی است که می ماند. آمدن او نیز به معنای احیا و بازگشت سلطنت است، البته نه به شکل پیشین که با یک اصلاح ساختاری. این را هم نو پهلوی ها گفته اند، هم احزاب مشروطه. اینکه شاه داشته باشیم، اما با اختیارات محدود مانند همه نظام های سلطنتی دنیا. این عبارت آخر خلاصه تمام این رخداد شبانه است. شاید بقیه شان با این تفسیر مخالف باشند، اما این مخالفت نیز در فقدان هیچ گفتمانی در عالم واقع بی اثر است.
اما اگر اصلاح ساختاری (محدود کردن اختیارات رأس مملکت) ممکن است، چرا پروژه اصلاح ساختاری در رژیم مستقر صورت نگیرد؟ چرا هزینه یک انقلاب دیگر را متحمل شویم تا نظام سابق را دوباره احیا کنیم، مستقر کنیم و بعد بخواهیم آن را اصلاح کنیم؟ اصلاح ساختاری از درون که کم هزینه تر است و ممکن تر.
اینکه می گویم ممکن تر از این جهت نیست که نظام حاکم تن به اصلاحات می دهد. خیر! اما در عالم خیال اگر بیندیشیم، امکان اصلاح در یک نظام مستقر بیش از امکان اصلاح در بازگرداندن و اصلاح نظام گذشته آنهم با گفتمان که نه سر دارد و نه ته.
به خاطر بسپاریم که هر پروژه گذاری چه انقلابی و چه غیر انقلابی نیازمند گفتمان و روایت است. انقلاب ۵۷ که امروز به اینجا رسیده است ماحصل گفتمان اسلام سیاسی و گفتمان چپ است برای اهدافی که عینی که بسیاری شان به نوعی اشتراک داشتند. و این مختص انقلاب ۵۷ نیست. اکثر پروژه های سیاسی گذار نیز همین بوده است.
شاید به همین دلیل است که به جای یک بیانیه شسته رفته که بگوید ما چه کسانی هستیم و با چه هدف مشترکی به میدان آمده ایم به یک توییت دوخطی اکتفا می کنند. و البته آنقدر عجولانه که نمی توانند تا سال نو ایرانی صبر کنند تا مبادا فرصت «انقلاب» از دست برود.
اما مشکل بزرگتر این است که هیچ شناختی از جامعه جغرافیای ایران نیز ندارند. مثال این عدم شناخت این است که در زاهدان هر جمعه ای، بعد از نماز به امامت یک روحانی طراز اول اهل سنت اعتراض شکل می گیرد. آنگاه اگر در گفته های بخش عمده ای از اپوزیسیون زوم کنید متوجه می شوید که جنبش کنونی را یکدست و با مفاهیم عجیب غریبی مانند رنسانس تهرانی و نهضت پایان دین در جغرافیای ایران معرفی کنند. همین یک قلم نشان از آن است که اینها نه تنها از فهم فضای کل کشور، که حتی در فهم فضای تهران ناتوانند.
و در غیاب این فهم و در ناتوانی ارتباط با بدنه جامعه، یا مجبور هستند با نیروی خارجی متحد شوند یا آنکه در سایه همان شب بمانند و به تدریج به خاطره ای مغبون از شب سال میلادی بدل شوند.
به هر حال مقدرات ما همین است. آن از حکومت که با عملکردهای احمقانه اش باعث می شود ذهن به تئوری توطئه معطوف شود و بگوییم مبادا اینها را از خارج فرستاده اند تا به همه چیز گند بزنند، و اپوزیسیونی که با عملکردش باز ذهن را معطوف به تئوری توطئه می کند که مبادا اینها ساخته و پرداخته جمهوری اسلامی هستند.
شاید پرسیده شود پس راه چیست؟ جواب مشخصی ندارم اما می دانم راهی اگر باشد از دل جامعه بر می آید. از همان کوچه های تنگ زاهدان که با اعتراضات روز جمعه مسیر آینده را مشخص می کنند، از دل انسان های واقعی که در کوچه پس کوچه های این شهرها قدم می زنند و مبارزه می کنند. آدم هایی که می شود آنها را لمس کرد و سر یک کوچه یا خیابان آنها در آغوش گرفت. همین آدم ها در همین تنگناها و بن بست ها همدیگر را پیدا می کنند، راه های جدید ابداع می کنند و پیش می روند.
نویسنده: عقیل دغاقله