اخباراخبار اهوازاخبار ايرانمقالات

آبادان، تصویر تمام‌نمایی از ایران تحت اشغال حکومت ایران

در کمتر شهر و نقطه‌ای از ایران، به اندازه آبادان و خوزستان، می‌توان مجموعه‌ای چنین کامل از رویدادهای فاجعه‌باری پیدا کرد که مسبب و عاملی جز حکومت ایراننداشته، زندگی چند نسل را به تمامی تحت تاثیر خود قرار داده و از شهری پر رونق، ثروتمند و شاداب، ویرانه‌ای غمزده، فقیر و رنج‌کشیده بر جای گذاشته است.

فرو ریختن ساختمان متروپل، تنها یک حادثه نیست. اساسا حادثه نیست. هم برخی نهادهای ناظر و هم روزنامه‌نگارانی مانند سعید حافظی، صریح و روشن از مدت‌ها قبل هشدار داده بودند که فرو ریختن این ساختمان به دلیل نادیده‌انگاری‌های عمدی در رعایت اصول ایمنی اولیه در ساخت و ساز، حتمی و گریزناپذیر است.

در این فروریزی که تمثیلی از فروپاشی جامعه ایران است به روشنی می‌توان دردهای مشترک ایران و ایرانیان را بازیافت: فساد، رانت‌خواری، بی اعتنایی مطلق به حقوق شهروندان، نادیده گرفتن قانون و تخصص، جعل واقعیت و تحریف و دروغگویی به جای خبر رسانی، سرکوب به جای امداد، ناکارآمدی مطلق در مدیریت بحران و تلاش برای جان مدفون‌شدگان زیر آوار، جدا کردن شهروندان از یکدیگر و رودرروی هم قرار دادن آنها، و نمایش فقری تحقیر کننده در یکی از ثروتمندترین نقاط جهان.

رانت‌خواری و سودجویی و فساد مقامات مختلف در تمامی سازمان‌ها و نهادهای حکومتی اما، که به جان و مال شهروندان بی اعتناست، موجب شد تا مالک این ساختمان حسین عبدالباقی که تنها بر بستر آماده شده فساد نهادینه در حکومت ایرانتوانسته بود به چنین مکنت و جایگاهی دست یابد، بی هیچ پروایی، ساختمانی را پی بریزد که قرار بود جان شمار دیگری از شهروندان آبادانی را که در این سال‌ها از جنگ و بی‌آبی و بی‌کاری و ریزگردها و سرکوب‌ها و بحران‌های مکرر و فراوان دیگر جان سالم به در برده بودند بگیرد.

آبادان اما صرفا به خاطر فجایع و مصایبی که از سر گذرانده، نمادی تمثیلی از ایران نیست. شیوه مواجهه حکومت با بحران‌هایی که خود اصلی‌ترین عامل وقوع آنها بوده نیز مثال‌های گویایی از شیوه، روش و منش نظام اسلامی در برخورد با شهروندان ایرانی را به نمایش می‌گذارد.

در نخستین ساعات این فاجعه، بیش و پیش از آنکه نیروهای امدادی از راه برسند، این نیروهای سرکوبگر امنیتی، انتظامی و نظامی بودند که راهی آبادان شدند.

در روزهای اخیر، آبادان در حالی شاهد دست خالی امدادگران بوده و دیده چگونه مردمانش با ماهیتابه و در قابلمه در حال کنار زدن آوارها برای نجات انسان‌های بی‌گناهی می‌کوشند که تاوان حضور زیر سقف ساختمان فساد و بی اعتنایی مطلق به حقوق خود را می‌پردازند.

این منظره غیرقابل توصیف و باور اما هنگامی تکمیل می‌شود که بدانیم در همین زمان، خیابان‌های آبادان به نمایشگاهی از حضور انواع نیروهای سرکوبگر، از نیروهای نظامی و انتظامی گرفته تا لباس شخصی‌ها، بسیجی‌ها و ماموران امنیتی بدل شده است.

شیوه خبررسانی دستگاه تبلیغاتی حکومت ایران بخش مکمل بی‌لیاقتی و ناکارآمدی یک حکومت در مهار و مدیریت بحرانی حتی در اندازه فروریختن یک ساختمان است.

رئیس سازمان صدا و سیما آشکارا می‌گوید که به او دستور داده‌اند اخبار مربوط به آبادان در تلویزیون حکومتی بازتابی نیابد.

دستگاه‌های مسئول ابتدا از بازداشت حسین عبدالباقی خبر می‌دهند و ساعت‌ها بعد، پس از سفر محسن رضایی، معاون ابراهیم رئیسی و احمد وحیدی، وزیر کشور و هر از فرماندهان سپاه، ناگهان و بی‌هیچ توضیحی خبر از آن می‌دهند که جنازه مالک ساختمان از زیر آوار بیرون کشیده شده است، بدون آنکه بگویند کسی که دست کم ۱۲ ساعت در بازداشت بوده، کیست و اکنون کجاست.

به گفته شهروندان آبادانی، در پی فروریختن ساختمان متروپل، اساسا نشانی از مدیریت شهری به چشم نمی‌خورد و مقامات مسئول عملا شهر را ترک کرده‌اند.‌

همه اینها اما، تازگی ندارند و در چهار دهه گذشته، بارها و بارها در همه جای ایران و در خوزستان بیش از هرجای دیگر دیده شده‌اند.

آبادان، که به دلیل صنعت نفت و پالایشگاه بزرگش و نیز موقعیت جغرافیایی ویژه‌اش، از مهم‌ترین شهرهای صنعتی ایران در تاریخ معاصر بود، نخستین طعم تلخ حکومت اسلامی را زمانی چشید که روحانیون تشنه قدرت، حکم به آتش زدن سینما رکس دادند و در هیاهوی آن روزها، با پناه بردن به ترفند فقهی «خدعه»، مسئولیت آن را به گردن نظام شاهنشاهی و دستگاه امنیتی آن انداختند.

در همان روزهای اول پس از پیروزی انقلاب ۵۷، هنگامی که حسین تکبعلی‌زاده داوطلبانه خود را معرفی کرد و مشخص شد سینما رکس آبادان را نیروهای طرفدار انقلاب اسلامی به آتش کشیده‌اند و یکی از بزرگ‌ترین عملیات تروریستی در تاریخ معاصر تا آن زمان را رقم زده‌اند، خیلی زود و پیش از آنکه اسرار مگوی بیشتری فاش شود، اعدام شد.

تکبعلی‌زاده، پیش از انقلاب و به اتهام دست داشتن در به آتش کشیدن سینمای رکس و کشتن دست کم ۴۲۰ شهروند بی‌گناه بازداشت شده بود، در جریان انقلاب از زندان رها شد، اما بعد، به‌دلیل عذاب وجدان، خود را تسلیم مقاماتی کرد که به طرفداری از آنان و برای رساندن آنان به قدرت، درهای سینمایی مملو از جمعیت را بسته و به آتش کشیده بود.

بانیان اصلی آن فاجعه هرگز به طور رسمی معرفی و محاکمه نشدند، اما دست کم آن قدر می‌دانیم که به گفته محسن صفایی فراهانی، از نمایندگان سابق مجلس شورای اسلامی، آنان بعدا نماینده مجلس شدند و از نردبان قدرتی بالا رفته بودند که از جمله بر ویرانه‌های سینما رکس و پیکرهای سوخته داخل آن بنا شده بود.

آبادان هنوز از شوک فاجعه سینما رکس بیرون نیامده بود که در چند کیلومتری خود در خرمشهر، شاهد اولین موج درگیری‌های خونین پس از انقلاب در خرداد ۱۳۵۸ و رویدادی شد که از آن به عنوان چهارشنبه سیاه خرمشهر یاد می‌شود.

اما فجایع بزرگ‌تر در راه بود. صدام حسین که با سلطه حکومت ایرانبر ایران، فرصت را برای جاه‌طلبی‌های خود آماده دیده بود، به خاک ایران تجاوز کرد و آغازگر جنگی هشت ساله که بیشترین آثار مخرب جانی و مالی‌اش را بر خوزستان و از جمله آبادان برجای گذاشت.

زخم جنگ پس از آن هرگز از چهره آبادان، خرمشهر و بسیاری از شهرهای خوزستان و مردمان این شهرها پاک نشد.

استانی که اصلی‌ترین منبع درآمد ایران در تاریخ معاصر بوده، هرگز حتی نتوانست جای ترکش‌ها و گلوله‌ها را از دیوارهای شهرهای خود از جمله خرمشهر و آبادان پاک کند، چه رسد به آنکه بتواند مشکلات اولیه‌ای نظیر آب، فاضلاب، بیکاری و … را حل کند و حتی اندکی از رونق دوران پیش از انقلاب را بازیابد.

نویسنده: جمشید برزگر/ منبع: اينديپندنت فارسی

موضوعات ذات صلة

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا