
فرار مغزها یا فرار امید؟؛ مهاجرت ۱۰ میلیون ایرانی زنگ خطری برای سیاستگذاران تهران
آمار مهاجرت ایرانیان بهتازگی وارد مرحلهای بحرانی شده است؛ طبق اظهارات مهدی سنایی، معاون سیاسی رئیسجمهور، حدود ۱۰ میلیون نفر از جمعیت ۸۵ میلیونی کشور اکنون در خارج از مرزها زندگی میکنند؛ رقمی تکاندهنده که نهتنها بهعنوان «فرار مغزها» شناخته میشود، بلکه بیش از آن، نشانهای از فرار امید، امنیت و آینده است.
سنایی در اظهاراتی صریح هشدار داد که کشور نمیتواند بهطور طولانی در وضعیت تحریم باقی بماند، زیرا این شرایط نهتنها به اقتصاد، بلکه به سایر عرصههای اجتماعی، فرهنگی و حتی انسجام ملی آسیب جدی وارد کرده است. او با اشاره به بحران مهاجرت گسترده ایرانیان، تلویحاً به سیاستگذاران گوشزد کرد که برای جلوگیری از ادامه این روند، باید در مسیرهای اشتباه گذشته بازنگری شود.
نکته قابل توجه در سخنان او، نهتنها اذعان به ابعاد فاجعهبار تحریمها، بلکه پذیرش نارضایتی عمیق و فقدان چشمانداز روشن در میان میلیونها شهروندی است که ترجیح دادهاند کشور را ترک کنند. ترکیبی از سرکوبهای سیاسی، بحران اقتصادی، ناامیدی از اصلاحات، محدودیتهای اجتماعی و فشارهای بینالمللی، به پیشران اصلی این مهاجرت بزرگ تبدیل شدهاند.
مهاجرت اینچنینی، نه تنها به خروج نخبگان و نیروهای متخصص منجر میشود، بلکه تهدیدی راهبردی برای آینده ملی محسوب میشود؛ چرا که جامعهای که جوانان و متخصصانش را از دست میدهد، بهتدریج دچار فرسایش درونی شده و توان بازسازی خود را از دست میدهد.
هشدار سنایی را میتوان تلاشی برای باز کردن دریچهای تازه در تفکر حکمرانی تعبیر کرد. او از ضرورت تجدیدنظر در سیاستهای کلان سخن گفت؛ جملهای که اگرچه تکراری بهنظر میرسد، اما از زبان یکی از مقامات عالیرتبه، میتواند نشاندهنده وجود شکاف در درون ساختار حاکمیت باشد.
در آستانه سال ۱۴۰۴، که قرار است بهعنوان «سال تصمیمسازی» در چشمانداز اقتصادی و سیاسی معرفی شود، پرسش اصلی این است: آیا سیاستگذاران حاضر به شنیدن این زنگ خطر هستند؟ یا همچنان با توجیههای ایدئولوژیک و امنیتی، روند مهاجرت و فرسایش اجتماعی را نادیده میگیرند؟
اگر راهبردها تغییر نکند، روند مهاجرت نهتنها متوقف نخواهد شد، بلکه ممکن است در آیندهای نزدیک، آمار ۱۰ میلیون مهاجر از جغرافیای ایران به کابوسی ملی بدل شود.