اخباراخبار اهواز

روایت هولناک مختار آلبوشوکه، زندانی عرب اهوازی در زندان شیبان از شکنجه‌های حکومت تهران

مختار آلبوشوکه، زندانی سیاسی عرب اهوازی محبوس در زندان شیبان اهواز، در نامه‌ای تکان‌دهنده از شکنجه‌های روحی و جسمی‌ای پرده برداشت که در بازداشتگاه پلیس اهواز متحمل شده است. او در این نامه به جزئیات فحاشی‌های جنسیتی مأموران حکومت تهران و ضرب‌وشتم شدید پرداخته و از تأثیرات مخرب این رفتارها بر سلامت خود سخن گفته است.

مختار البوشوکه از اعضای موسسه فرهنگی  الحوار (گفت‌و‌گو) در اهواز است که به فعالیت‌های فرهنگی در راستای ارتقای سطح آموزش دانش‌آموزان شهرستان خلف‌آباد (رامشیر یا خلیفه) می‌پرداخت.

در این گزارش آمده است این زندانی سیاسی که به حبس ابد محکوم شده است، در نامه خود تشریح کرده که مأموران پلیس با آگاهی از بیماری فتق او، ضربات مکرری به ناحیه شکمش وارد کرده‌اند. این خشونت‌ها به تشدید بیماری وی و تحمل دردهای شدید منجر شده است. او همچنین از عدم دسترسی به درمان مناسب علی‌رغم تأکید پزشکان انتقاد کرده و گفته است که تنها با تزریق مسکن‌های قوی و مصرف قرص‌ها درد خود را تسکین می‌دهد.

اطلاعات جدید از شکنجه مختار آلبوشوکه، زندانی سیاسی محبوس در زندان شیبان اهواز، نشان می‌دهد که او در بازداشتگاه پلیس فتای اهواز تحت ضرب و شتم شدید قرار گرفته و پس از بی‌هوش شدن به بیمارستان منتقل شده است. با وجود تلاش پزشکان برای درمان بیماری فتق او، دوباره به بازداشتگاه بازگردانده شده است. به گفته این منبع، مختار آلبوشوکه، با وجود تایید کمیسیون پزشکی قانونی برای مرخصی استعلاجی یک‌ماهه جهت درمان بیماری فتق، به دلیل مداخله نهادهای امنیتی از اعزام محروم شده است. پزشکان هشدار داده‌اند که عدم درمان می‌تواند به انسداد مجاری ادراری او منجر شود.

مختار آلبوشوکه پیش‌تر با دستور پلیس فتا و توسط مأموران اداره اطلاعات از زندان خارج و به بازداشتگاه پلیس منتقل شده بود. او در این بازداشتگاه تحت ضرب‌وشتم قرار گرفت و آسیب‌های جدی جسمی را تجربه کرد.

این نامه بار دیگر توجه‌ها را به وضعیت حقوق بشر در بازداشتگاه‌ها و زندان‌های ایران جلب کرده و نگرانی‌های جدی در خصوص رفتارهای غیرانسانی با زندانیان سیاسی را برانگیخته است.

حکومت تهران فشار مضاعفی بر شهروندان عرب اهوازی وارد می‌کند که باید جامعه جهانی واکنش بیشتری نشان دهد تا مانع از آزار و شکنجه ملت عرب اهوازی شود.

متن کامل نامه

“وقتی با حکم ابد و پنج سال، چهارده سال در زندان بمانی؛ دیدن منظره خیابان‌ها، ماشین‌های در رفت‌وآمد، درخت‌های وسط بلوار و چهره‌های مردم که با عجله در آمد و شدند، برای من حکم رفتن به یک تور تفریحی ویژه و دیدن زیباترین مناظر جهان را داشت. برای همین وقتی ۱۵ آذر ۱۴۰۳ من را صدا زدند و در محوطه زندان سوار ماشین کردند، در ابتدا حسی از شوق در وجودم جوانه زد، تا وقتی که با همراهان لباس شخصی که نمی‌شناختم از در زندان خارج شدیم و نفر جلوئی برگشت و اولین مشت محکم را به صورتم کوبید و به همکارش که کنارم بود گفت «چشم‌بند و دستبد این بی‌شرف….را بزنید!»

من در حالی که از شدت درد صورتم را گرفته بودم و در همان حال که دو مامور کناری، دستانم را برای زدن دستبند از روی صورتم کشیده و با فشار و خشونت به پشتم می‌پیچاندند, و نیز در حالی که آخرین رد مناظر بیرون زندان از مقابل چشمانم می‌گذشت، با زدن چشمبند با تاریکی مطلق مواجه شده و از خاطرم گذشت که«مختار قرار نیست به تور تفریحی بروی و احتمالا خبری از دیدن بلوار، درخت، ماشین و چهره‌های مردم رهگذر نخواهد بود!» اما هرگز فکر آن حجم از داغ و درفش و شکنجه را هم نمی‌کردم آن‌هم پس از ۱۴ سال زندانی بودن!

داشتم خودم را دلداری می‌دادم که:« من چهارده سال است زندانی هستم، با حکم ابد و البته به جرم ناکرده!، دیگر بیشتر از این چه می‌خواهند که قصد آزارم را داشته باشند!؟» در همین فکرها بودم که مشتی محکم به پائین شکمم زدند که از درد به خود پیچیده و حواسم نبود که گفتم:« من بیماری فتق شدیدی دارم نزنید لطفا!» مأمور کنار دستی که گوئی با شنیدن این حرف من احساسات سادیستیکش به غلیان آمده بود با پوزخندی گفت:”خوب چه بهتر!” و با فحاشی رکیک جنسی ادامه داد که:” که فتق داری! بلائی سرت بیارم که فتقت یادت بره” و باز با تمام قدرت با مشت به زیر شکمم ضربه زد. در طول مسیر تا به بازداشتگاه‌شان برسیم، با فحاشی‌های رکیک جنسی به مادر، خواهر و خانواده‌ام چنان آزارم دادند که درد مشت و سیلی زدن‌شان را کمتر متوجه می‌شدم. چند روز در بازداشتگاهی که بعدا فهمیدم متعلق به پلیس فتای اهواز است، به شدت شکنجه شدم.

نمی‌دانم چند روز گذشته بود که از شدت ضربات مشت و لگد که تعمدا بیشتر به زیر شکمم می‌زدند، از هوش رفتم؛ روی تخت بیمارستان و در حالی که با دستبند و پابند به تخت زنجیر شده بودم، به هوش آمدم و متوجه شدم، شخصی که احتمالا پزشک بود، دارد به مامورها اصرار و گاهی التماس می‌کند که:« این بیماری شدید فتق دارد و احتمال پاره شدن فتقش زیاد است، باید اینجا بماند و فوری عملش کنیم.» مأمورهای لباس شخصی گوئی دکتر با دیوار حرف زده، بدون اینکه پاسخی دهند، آمدند و بعد از زدن دستبند از پشت و چشمبند من را کشان کشان از تخت بیمارستان به شکنجه‌گاه‌شان بازگرداندند.

این شکنجه شدن، همراه با فحاشی‌های رکیک جنسی به خانواده‌ام و بی‌هوشی دوباره و بردن به بیمارستان، اصرار دکتر به بستری و عمل فوری و بی‌توجهی مأموران، یک‌بار دیگر تکرار شد. در حالی که من کلا در اعتصاب بودم، تا زمانی که به زندان شیبان اهواز بازگردانده شدم. همه این رفتارهای غیرانسانی برای این بود که اسم من را در لیست تلفن‌های گوشی شخصی که بازداشت‌شده دیده بودند، من که چهارده سال است زندانی خودشان هستم!

وقتی به بند برگشتم اول فکر کردم بیش از یکی دو ماه است که من را برده‌اند و همبندی‌ها یادآور شدند که ۱۲ روز پیش تو را بردند، یعنی از ۱۵ تا ۲۷ آذر! الان که یک ماه از آن روزها می‌گذرد، احساس می‌کنم حفره‌ای عمیق در وجودم ایجاد شده!، نه به دلیل شکنجه فیزیکی، بلکه شکنجه و آزار روحی با فحاشی‌های جنسی مکررشان به عزیزانم، حفره‌ای که هرگز پر نخواهد شد.

مختار آلبوشوکه، دیماه ۱۴۰۳″

موضوعات ذات صلة

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

دکمه بازگشت به بالا